آموزش رمان نویسی | خانه رمان

مقالات, اخبار و آموزش رمان نویسی

آموزش رمان نویسی | خانه رمان

مقالات, اخبار و آموزش رمان نویسی

چگونه رمان خود را طولانی تر بکنیم؟

در صنعت نشر (مخصوصا در اروپا و امریکا) به آن دسته از کتاب های داستانی، رمان گفته می شود که عموما بیش از 300 صفحه باشد. البته تعداد صفحات یا لغات معیار درست و دقیقی نیست که بخواهیم خودمان را به آن مقید بکنیم. اینکه در اقتصاد نشر روی حجم و طولانی بودن رمان (کمیت) تاکید می شود دلایل خودش را دارد که لزوما با شاخص های کیفیت رمان منطبق نیست. عموم خوانندگان رمان هم دوست دارند کتابی که برای مطالعه تهیه می کنند ساعت های متمادی از روزها و هفته های شان را به خود اختصاص دهد و زمانی طولانی در جهان کتاب زندگی بکنند، که بسیار لذت بخش و سرگرم کننده هست. ....

متن کامل در ادامه ... 

 


اما جواب این سوال که «چگونه رمانی طولانی بنویسیم بدون آنکه به آن آب ببندیم؟». یا اینکه اگر رمانی نوشتیم و دیدیم دیگر بیشتر از 100 صفحه نمی شود چه کار بکنیم؟


طبیعتا اگر بخواهیم رمان مان بیش از حجم اولیه اش باشد باید برگردیم و تغییراتی را از ابتدا در آن اعمال بکنیم. در واقع ما یک تنه ی نحیف در اختیار داریم که باید آن را چاق و فربه بکنیم. برای همین اینطور نیست که فقط از پایان هی آن را کش بدهیم تا طولانی تر شود. چون در این صورت به رمان خود آب بسته ایم و تلاش کرده ایم پایان بندی رمان را به تعویق بیاندازیم. نتیجه این می شود که با کلی اتفاقات بی ربط که با گذشته ی داستان ارتباطی ندارد رمان را پیش برده ایم. خواننده هم خیلی زود دست نویسنده را می خواند و می فهمد که نویسنده با آوردن اتفاقاتی که ریشه در گذشته ندارند و فی البداهه به ذهنش رسیده او را به صفحات بعد حواله می دهد.


بنابراین به نظرم بهتر است از واژه ی "حجیم" کردن به جای "طولانی" کردن استفاده کنیم.

♣ در طولانی کردن: ما کارمان را از صفحات انتهایی شروع می کنیم و حوادثی مرتبط یا غیرمرتبط با تنه ی اصلی داستان را به کار می افزایم و مدام پایان بندی رمان را به تعویق می اندازیم. اما ...

♣ در حجیم کردن: ما کار را از ابتدا باز نویسی می کنیم، از اولین صفحات.


شاید یکی از بهترین استعاره ها برای نوشتن رمان، استعاره ی زراعت باشد. به هر میزان که در شروع دانه در زمین بکاری، در پایان نسبتی از همان را درو می کنی. بنابراین هیچ کشاورزی نمی تواند انتظار داشته باشد یک مشت دانه بکارد و در پایان چند کامیون برداشت کند. نویسنده هم، هر چه که در ابتدای کارش تدارک ببیند بعد از آن محدود به همان خواهد شد و مجبور هست همان بذر اولیه را سر و سامان بدهد. بنابراین اگر رمانی را شروع کردید و دیدید خیلی زودتر از آنچه که فکرش را می کردید به نقطه ی پایانی رسیده اید، و دیگر نمی توانید بیشتر از 100 صفحه پیش بروید، نشان می دهد بذرهای شما استعدادی بیشتر از رشد کردن در طول 100 صفحه نداشته اند. 


راه کارهای عملی:


1- روابط شخصیت را گسترش بدهید: کافی هست آدم های دیگری در زندگی شخصیت به صورتی پویا و فعال وارد شوند. خانواده، دوستان، همکاران، همکلاسی ها و هم دانشگاهی ها، همسایه ها و ... هر کدام از شخصیت ها می توانند با خود داستانی را وارد رمان ما بکنند. اگر خواست و هدف هر یک از این شخصیت های فرعی با خواست، هدف و نیاز شخصیت اصلی در تضاد و تعارض باشدما شاهد صحنه های تازه ای خواهیم بود که در آن ها شخصیت اصلی با شخصیت فرعی در کشمکش هست. فرض کنید که در داستان هیچ خبری از پدر و مادر و برادر و خواهر نیست. کافی هست برای شخصیت اصلی مان که درگیر بدهی و قرض هست و یک برادر انتخاب بکنیم که به تازگی ورشکست شده و در آستانه ی رفتن به زندان هست. یا یک پدر پیر و سالخورده که به تازگی سکته کرده و نیاز به مراقبت دارد. یا یک همکار تازه وارد که می خواهد جای او را اشغال بکند یا یک دوست همدانشگاهی قدیمی که می خواهد سر شخصیت اصلی کلاه بگذارد و از رانت او استفاده کند یا یک عشق جدید اعتنایی به شخصیت اصلی ما نمی کند یا ... هر چقدر روابط شخصیت گسترده تر باشد به همان میزان می توانیم خط داستانی بیشتری طراحی بکنیم.


2- فعال کردن شخصیت های فرعی: اگر از قبل شخصیت هایی فرعی داشتید که فقط در حد یک اسم در رمان حضور داشتند برای شان خط داستانی بنویسید. برای این شخصیت فرعی هدفی خلق بکنید که در تضاد با شخصیت اصلی هست. مثلا: قبلا در رمان به صورت گذرا به مرد همسایه اشاره کرده اید که در طبقه ی پایین زندگی می کند و فقط اسم او را گفته اید و تمام. حالا می توانید این شخصیت را در کشمکش با شخصیت اصلی فعال بکنید. شخصیت ما هر شب خسته از کار به خانه بر می گردد. شخصیت مرد همسایه را تبدیل به مرد تندمزاجی می کنیم که دوست دارد هر شب بعد از ساعت 12 با صدای بلند موسیقی گوش کند، یا با دوست هایش مهمانی شبانه داشته باشد و بلند بلند حرف بزنند و با تعریف کردن جوک های رکیک قاه قاه بخندند. برای همین آسایش را از شخصیت اصلی می گیرد. حتی می توانیم این شخصیت فرعی را بیشتر معرفی بکنید و وارد زندگی اش شویم: مجرد هست؟ چرا ازدواج نکرده؟ چرا موسیقی گوش می دهد؟ مگر فردا نباید سر کار برود؟ هر چقدر شناخت ما از این شخصیت فرعی بیشتر شود می توانیم بیشتر به او بپردازیم و شاهد این باشیم که در مقابل خواست شخصیت اصلی برای سر و صدا نکردن مقاومت می کند و بعد از قصد مهمانی هایش را طولانی تر می کند و سر و صدای بیشتری به راه می اندازد. می توانیم نشان بدهیم که زن این مرد او را رها کرده یا مردهمسایه به تازگی شکست در عشق را تجربه کرده یا از کارش اخراج شده یا ...  این فقط یک مثال ساده و دم دستی بود برای اینکه داستان مان را پر و پیمان تر و صحنه های جان دار تازه ای به رمان اضافه کنیم.


3- وضعیت زندگی شخصیت را دشوارتر و بحرانی تر بکنید: هر چقدر که شخصیت در شرایط بحرانی تری به سر ببرد به همان میزان لازم هست که فعال تر و پویا تر باشد و به جای آنکه در پی حل کردن فقط یک مشکل باشد به دنبال چند هدف باشد و برای رسیدن به چند هدف تلاش بکند. شاید شما رمانی عاشقانه می نویسید که در آن شخصیت مرد در تقابل با پدر پولدار دختر هست که حاضر نیست دختر به آدم مفلس بدهد. طبیعتا همین یک ایده قابلیت آنچنان زیادی برای نوشتن رمانی بلند ندارد. حال ما مانع های دیگری بر سر راه رسیدن پسر به دختر مورد علاقه اش قرار می دهیم: یک رقیب عشقی پولدار که برق کاپوت  ماشینش می تواند هر لحظه دل دختر را بلرزاند و پدر دختر را مجاب کند. یا یک پدر معتاد که پسر نمی خواهد خانواده دختر متوجه او شوند. یا اقساط وامی که پسر از عهده ی پرداخت آنها بر نمی آید یا صاحبخانه ای که می خواهد پسر را بیرون کند یا ... 


4- کشمکش را در چند لایه ایجاد بکنید: کشمکش می تواند در چند سطح اتفاق بیافتد.

الف: درونی (کشمکش شخص با خودش)

ب: میان فردی (کشمکش شخص با افراد دیگر)

پ: اجتماعی ( با یک نهاد یا یک سازمان یا یک تفکر و ایدئولوژی)

ت: طبیعت (سیل و زلزله یا سختی زندگی در کوهستان و جنگل یا گیر کردن در یک بیابان بی آب و علف یا ...)

ج: با نیروهای مافوق الطبیعه

اگر رمان ما فقط در یکی از لایه ها پیش برود احتمالا طرحی لاغر خواهد داشت اما اگر شخصیت در چند لایه هم با خود، هم با افراد دیگر و هم با یک نهاد اجتماعی در کشمکش باشد رمان ما بسیار پر مایه تر و غنی تر خواهد بود. مثلا همان شخصیت مرد جوان عاشق علاوه بر شخصیت های دیگر می تواند با خود هم در کشمکش باشد. مثلا از حس خود کم بینی در عذاب باشد و تلاش کند که در طول رمان به این حس خود کم بینی غلبه بکند. یا او یک فرد مذهبی باشد که فکر کند این عشق در تضاد با باورها و عقایدش هست یا او در طی یک زلزله و نابسامانی بعد از آن رد و نشانی دختر را گم بکند. می بینید که از آن پیرنگ تک بعدی به سمت یک پیرنگ چند لایه پیش رفتیم.




1. دوستان لطفا نام تان را طوری بنویسید که یک چیزی از آن مشخص باشد. دوستانی که به هر دلیلی نمی خواهند با نام واقعی خودشان کامنت بگذارند می توانند یک نام مستعار مشخص برای خودشان انتخاب بکنند.
نظرات 41 + ارسال نظر
فرهود فراهانی 1401/05/01 ساعت 05:30 ب.ظ

سلام جناب خسته نباشید
من داستان رو نوشتم ولی نمی دانم برای جلد چاپ و ثبت چیکار کنم ؟

باتشکر

سلام
باید دنبال انتشارات باشید
یا از طریق شبکه های مجازی و سئرچ در گوگل
یا از طریق اداره ارشاد شهرتان

zahra 1401/05/01 ساعت 04:15 ب.ظ

سلاام روزتون بخیر ان شاءالله سلامت باشین. من به نویسندگی علاقه دارم .درواقع حتی فکر کردن به نویسنده بودنم هم روحمو نوازش میده انقدر که لذت بخشه...
شما برای شروع کار من چه چیزی رو پیشنهاد میدین ؟:

سلام
طبیعتا مطالعه رمان و داستان کوتاه و آشنایی با فوت و فن نویسندگی
و بعد نوشتن و نوشتن و نوشتن

ابوالقاسم 1400/11/19 ساعت 01:25 ق.ظ

سلام من یک رمان جدید به نام عشق سرایان نوشتم.
من مثل ویکتور هوگو از شخصیت ها و کشور فرانسه در رمان هایم استفاده میکنم البته من خیلی کتاب رمان نوشتم:یک قدم تامرگ،فراتر ازبینهایت ،آتش فرانسه، کاتالونیا، انقلاب حیوانات فقط رمان هایم بعضی صفحاتش زیاد نمیشه نمیدونم چرا . هرچی مینویسم اصلا صفحه زیاد نمیشه‌ میخوام بپرسم که اگه رمانم دارای مطالب بسیار بالا که خواننده ازش لذت ببره باشه قطور بودن کتاب مهم نیست؟

سلام
نوشتن کار بلند زحمت زیادی داره. شما باید قبل از دست به قلم شدن ماده اولیه ی زیادی فراهم بکنی. شخصیت های متعدد، یک بازه زمانی طولانی با حوادث اصلی و فرعی زیاد و ...
تا زمانی که رمان برای مخاطب جذاب باشه اون به خواندنش ادامه میده و قطور بودن رمان مهم نیست. البته به شرطی که بهش آب نبندیم و واقعا حرفی برای گفتن باشه.

میلاد 1400/04/16 ساعت 12:31 ق.ظ

سلام دوست عزیز من دوازده ساله از اصفهان هستم.کتاب خیلی می خوانم و الان در حال نوشتن کتابی تخیلی هستم.تا الان به صد و چهل و هشت صفحه رسیدم اما هر چه که سعی می کنم به کتاب های اقای ریک ریردان نگاه کنم ببینم از چه المانی توی قهرمانان المپوس کرده که ششصد صفحه نوشته متوجه نمی شم.اگه میشه کمک کنید

سلام
با نویسنده ای که اشاره کردید آشنایی ندارم
اما طولانی و حجیم بودن رمان ها معمولا به خاطر تعداد بالای شخصیت های اصلی و فرعی، خطوط داستانی و دامنه دار بودن مسیر حرکت شخصیت رو به هدفش هست.

محمدرضا 1399/10/17 ساعت 07:41 ق.ظ

سلام من یک رمان روایت خاطره می نویسم که چون خاطره و گذشتست نمیشه با زمان حال یکسان سازی کنم راهنمایی می‌فرماید چه طور شاخ و برگ بدم چون فکر کنم کوتاه هست

سلام
راستش رو بخوای دقیق متوجه منظورت نشدم
رمان روایت خاطره؟
یا منظورت از یکسان سازی با زمان حال چیه؟

عادل 1399/09/14 ساعت 11:47 ق.ظ

سلام ببینید من دارم یک داستانجنایی مینویسم و با این مثال ها که شما زدین کاری راه نمیوفته چون خیلی بی رربطه به موضوع من
دوست دارم حتی اون متن هایی که میخوام باهاش متنمو‌ طولانی کنم دل انگیز باشه و مخاطب مجبور نشه چن خط رو حتی نخونه یا بیخیال کتاب بشه.
دوست دارم اون حرف هارو هم جزو کتاب بدونه

سلام
درسته
موفق باشید

سین 1399/07/30 ساعت 12:34 ب.ظ

سلام من یک داستان ترسناک مینویسم ولی حس میکنم یکم کوتاه باید چه کار بکنم

سلام
خب تو همین مطلب در این باره نوشته ام. مطلب رو نخوندید؟

فاطمه 1399/07/13 ساعت 01:47 ب.ظ

سلامی دوباره
بفرمایید اینم اسم وایمیلم
حالا میشه جواب سوالم رو بدید
چی کار کنم که داستانم تند پیش نره وقتی دارم مینویسم خیلی این تند نوشتن رو خودم احساس نمیکنم ولی وقتی میخوام بخونم میبینم که خیلی داره تند پیش میره
اتفاقاتش

سلام
شما اول باید بخش های مهم رمان رو برای خودت مشخص بکنی و بعد در اون بخش های مهم، داستان رو به شکل لحظه پردازی روایت بکنی. لحظه پردازی یعنی اینکه باید تلاش کنی زمان تعریف کردن اتفاقات داستان، با زمان روی دادن اون ها در واقعیت برابر باشه.

مثلا کل داستان ما این هست:
نیما صبح از خواب بیدار می شود. صبحانه می خورد و از خانه بیرون می زند. سوار تاکسی می شود و در مقابل پیاده روی محل کارش (اداره) دختری را می بیند و دلباخته ی او می شود. سر کارش می رود و در تمام مدت به او فکر می کند. این اتفاق فردا هم تکرار می شود ولی اینبار نیما قید کار را می زند و به دنبال دختر به راه می افتد.

مثلا دراین داستان، مهمترین بخش داستان ما وقتی هست که نیما از تاکسی پیاده می شود و قبل از ورود به اداره با دختر چشم تو چشم می شود. بخش بعدی وقتی هست که نیما قید کار را می زند و به دنبال دختر می افتد. در مابقی زمان های داستان اتفاق مهمی نمی افتد.

حالا ما باید بنا بر اهمیت بخش های مختلف، زمان رو یا فشرده بکنیم (در بخش های غیر مهم) و یا اینکه زمان رو گسترده بکنیم (در بخش های مهم و تاثیرگذار).

من سه مدل آن داستان را روایت می کنم تا نحوه فشرده کردن زمان و یا باز کردن زمان رو متوجه بشی:

مدل اول: خیلی فشرده و خلاصه:
1) آن روز صبح وقتی از خانه بیرون زد نمی دانست که چه چیزی انتظارش را می کشد. از تاکسی پیاده شد تا وارد ساختمان اداره شود، اما نگاهش با نگاهی گره خورد که یک عمر انتظارش را می کشید. وارد ساختمان شد اما همه ی وجودش در خیابان ماند. نفهمید چه طوری پله ها را بالا رفت و وارد دفتر کارش شد.

مدل دوم: سرعت داستان رو کمی کمتر و زمان رو گسترده تر می کنم.
2) بیدار شد. مثل همیشه قبل از موعد. از اتاق بیرون رفت و دست و رویش را شست. صبحانه خورد و لباس به تن کرد. کیف را برداشت و از خانه خارج شد. با تاکسی به مقابل ساختمان اداره رسید...

مدل سوم: سرعت روایت را خیلی کندتر می کنم تا زمان روایت با زمان واقعی اونها برابر بشه.
و اینبار همه ی داستان رو به شکل لحظه پردازی می نویسم. یعنی جز به جز در زمان پیش میرم (بدون در نظر گرفتن اهمیت و تاثیرگذاری بخش های داستان).
3) چشم هایش را باز کرد. ساعت هنوز زنگ نزده بود. به عادت همیشگی قبل از موعد بیدار شده بود. از جایش نیم خیز شد و به بدنش کش و قوسی داد. لحاف را از رویش کنار زد و از تخت پایین آمد. اتاق نیمه تاریک بود. کورمال کورمال از اتاق خواب بیرون رفت و وارد هال شد... ... ... (تا میرسم به صحنه دیدن دختر) ... هنوز کیف پول را به داخل جیب کتش برنگردانده بود که نگاهش به دختری توی پیاده رو افتاد. دختر گوشی موبایل را به گوشش چرخانده بود و گویا انتظار پاسخی از آن ورد خط را می کشید. چشم های سیاه و کشیده اش ته دل نیما را لرزاند. نمی توانست از او چشم بردارد. دختر گاهی دست می برد و طره های موی سیاهش را توی مقنعه می داد. نگاهش نگران و منتظر بود. تا اینکه متوجه نگاه خیره ی نیما شد. برای لحظاتی چشم در چشم شدند. نیما خواست لبخندی بزند اما صورتش گُر گرفته بود و ...

مدل چهارم: بهترین شیوه روایت / بنا به اهمیت صحنه ها (که تشخیصش با نویسنده هست) سرعت روایت را زیاد یا کم می کنم. گاهی خلاصه می کنم و گاهی لحظه پردازی.
4) از آنجایی که نوشتنش خیلی وقت می گیرد می گذرم. شیوه روایت مخلوطی از سه مدل قبل خواهد بود.

فکر می کنم با این مثال های مبسوط موضوع رو روشن کرده باشم.

اما نکته ی دیگر اینکه: وقتی می خواهیم لحظه پردازی بکنیم و روایت را جز به جز پیش برویم، باید از همه ی امکاناتی که در روایت داستان وجود دارد بهره ببریم. یعنی:
توصیف: توصیف زمان و مکان وقوع اتفاقات، اشیا و شخصیت ها.
احساسات شخصیت: در هر لحظه چه حسی دارد.
افکار شخصیت: در هر لحظه به چه چیزی فکر می کند.
دیالوگ: گفتگوی شخصیت با دیگران. با همسایه با راننده تاکسی با همکار.
مونولوگ: گفتگوی درونی شخصیت با خودش.
کنش و اعمال شخصیت: راه رفتن، ایستادن، دویدن و ... هر کاری که انجام می دهد.
فلاشبک (بازگشت به گذشته در ذهن و یا خاطرات شخصیت).
خیالپردازی های شخصیت و ...

بنابراین
اول: صحنه های مهم را مشخص کن.
دوم: سعی کن زمان روایت با زمان اتفاقات برابر باشد: لحظه پردازی.
سوم: از همه امکانات روایت استفاده بکن.

اینطوری یک روایت و داستان گویی جذاب و منطقی و تاثیرگذار خواهی داشت.

-----------------------------
و اما، در زمان ارسال نظر یا پیام یا سوال، باید آداب این کار رو رعایت بکنیم.
نوشتن نام زمان زیادی نمی برد. شما به این فکر بکنید من چرا باید بیایم و جواب کسی را بدهم که حتی به خودش زحمت نداده یک اسم تایپ کند؟ آن هم یک نقطه.
یا یک راه ارتباطی مشخص نکرده. من می دانم که خیلی ها می آیند یک سوالی می نویسند و بعد اصلا یادشان می رود که سوالی هم نوشته اند و احتمالا نویسنده سایت نشسته است و وقت زیادی گذاشته و یک جواب بلند بالا نوشته، در حالی که این همه زحمت نتیجه ای نخواهد داشت.
بنابراین باید نکاتی از این دست رو رعایت بکنید. گویا ایمیلی هم که وارد کرده اید نامعتبر هست، چون دلیوری نشد. در هر حال ...

موفق باشید

. 1399/07/13 ساعت 01:13 ق.ظ

سلام
من دارم یک رمان مینویسم دوست دارم زیاد بنویسم
ولی روزی یک صفحه نمیتونم بیشتر بنویسم
بعد احساس میکنم رمانم خیلی زود داره پیش میره وشاید خیلی تعداد صفحاتش کم بشه یعنی جزئیاتش رو هرکاری میکنم نمیتونم زیاد کنم
میشه لطفا یه راهکار بدید

سلام
نه اسمی
نه ایمیلی
نه آدرسی ...

هانی 1398/03/21 ساعت 05:19 ب.ظ

سلام اگه ممکنه مطالبی در مورد طراحی جلد و نام رمان بگذارید
با تشکر

هانی 1398/03/21 ساعت 05:04 ب.ظ

می خواستم درصد محبوبیت ژانر هارو بگین
چون رمانی که من می نویسم عاشقانه تخیلی هست
احساس می کنم شاید ژانر محبوبی نباشه یا شاید تکرای به نظر مردم بیاد

اگر شما خوب بنویسید حتما خواننده خواهد داشت.
قرار نیست حتما تابع مد روز باشیم و از کتاب های پرفروش تقلید کنیم.
باید چیزی را بنویسی که دوست داری. یعنی اول خودت از نوشتن و خواندنش لذت ببری.
ممکن است یک ژانری خیلی محبوب باشد اما شما دوست نداشته باشی. آن وقت نوشتن می شود شکنجه. شما که نمیخواهی خودت را شکنجه بدهی؟

هانی 1398/03/21 ساعت 01:52 ب.ظ

سلام عرض می کنم
یه سوال داشتم اشکالی نداره که عکس روی جلد از اینترنت انتخاب بشه و یا حتما باید تصویر گر طراحی کند

سلام
نه ایرادی ندارد. البته به خاطر مسائل کپی رایت و حقوق عکاس باید اسم عکاس یا عکس را در داخل شناسنامه ی کتاب ذکر بکنید و از عکاس اجازه بگیرید. اگر هم عکس دارای کپی رایت نباشد که هیچ، نیازی نیست.

هانی 1398/03/21 ساعت 01:49 ب.ظ

سلام و خسته نباشید
به نظر شما اشکالی ندارد موضوع و متن رمان بیشتر روی دو شخصیت اصلی متمرکز شود البته در رمان های عاشقانه و تخیلی؟
و سوال بعدی اینکه تا چه حدی باید به روابط بین دو عاشق اشاره کرد ؟
و اینکه در رمان های تخیلی به شکل زیاد به جنگ ها اشاره نشود؟

سلام
ممنون
قانونی در این باره وجود ندارد که حتما یک شخصیت اصلی داشته باشیم یا دوتا و یا بیشتر، فرقی هم نمی کند ژانرش چه چیزی باشد، عاشقانه، فانتزی، وحشت یا معمایی. بنابر موضوع و حرفی که نویسنده میخواهد بزند می تواند هر چندتا شخصیت اصلی یا فرعی داشته باشد.
اگر منظورتان از روابط، روابط عاشقانه ی جسمی و جنسی یا ... هست، هر چقدر که نویسنده تشخیص بدهد نیاز هست، می تواند اشاره صریح یا ضمنی کند، جز به جز تشریح کند یا خیلی کلی بگوید و رد شود. اما اگر نگران مسائل مجوز اداره ارشاد یا حرف و حدیث خوانندگان هستید، بهتر است زیاد وارد جزئیات نشوید و به زبان اشاره و گذرا بنویسید تا مشکلی پیش نیاید.
درباره جنگ ها: ببینید! هر چیزی تشخیصش برعهده ی خود نویسنده هست، چون این نویسنده هست که می داند می خواهد چه چیزی بنویسد و چه حرفی بزند. تشخیص حد و حدود هر چیز بر عهده ی خود نویسنده هست.

ندا 1398/03/13 ساعت 02:43 ق.ظ

سلام خسته نباشید
من نقشه داستانم رو میدونم و طرحش کامله فقط نمیدونم چطوری باید شروعش کنم راوی داستان ندیده ی دوتا برادر میشه حالا نمیدونم داستانم در چه زمانی باید نوشته بشه
اگه میشه لطف کنید و کمکتون رو دریغ نکنید

سلام
اگر طرح کاملی نوشته اید با این حساب نباید مشکلی برای شروع آن داشته باشید
داستان ها عموما به زمان گذشته نوشته می شوند. در برخی موارد هم به زمان حال.

Akbar 1398/01/26 ساعت 04:52 ق.ظ

سلام ببخشیدسوال من برعکس همه دوستانه چطوری میتونم رمانم روکوتاهترکنم؟ هرکاری میکنم بیشتراز500صفحه میشه تاجایی هم که میتونم توصیف مکانهاواتفاقات داستان رودارم کم میکنم اماواقعادیگه دلم نمیادکمتربشه .ممنون میشم راهنمایی کنید. البته این جلداولشم هست

سلام
500 صفحه خیلی هم زیاد نیست. رمان ها معمولا تا 700 صفحه هم پیش می رود. بعضی وقتها هم رمان ها چند جلدی هستند. مثل رمان کلیدر محمود دولت آبادی یا نویسندگان دیگر.
خوانندگان هم دنبال رمان های بلند و البته سرگرم کننده و خواندنی هستند.
نگران نباش.

Dost 1398/01/11 ساعت 09:42 ب.ظ

سلام ببخشید من میدونم رمانم مجوز نمیگیره. و از نظرم اشکالی هم نداره. میتونم اون رو تو اینترنت قرار بدم که هر کس خواست بره و بخونه؟ اگه میشه ممنون میشم راهش رو بگید.

سلام
بله، می تونی رمان رو در اینترنت منتشر بکنی.
می تونی رمان رو به یک کتاب الکترونیکی با فرمت pdf در بیاری و بعد اون رو در یک آپلود سنتر مثل سایت پیکوفایل آپلود بکنی. بعد از آپلود فایل یک آدرس خواهی داشت.
بعد می تونی یک وبلاگ در جایی مثل بلاگفا یا بلاگ اسکای یا میهن بلاگ راه اندازی بکنی. کار ساده ای هست.
حالا می توانی لینک یا همان آدرس کتاب را که در پیکوفایل آپلود کرده ای در این وبلاگ قرار بدهی و از دیگران دعوت کنی که به وبلاگ تو بیایند و کتاب را دانلود کنند.
یا اینکه فایل کتاب را توی تلگرام به دیگران ارسال کنی.

هلی 1398/01/09 ساعت 10:33 ق.ظ

من رمانم بیش از 300 صفحه هست و تمامش کذدم ولی نمیدانم چجوری و در کجا به ثبت برسونم به اسم خودم لطفا راهنماییم کنید

سلام
لزومی به ثبت نیست
اگه قصد انتشار داری می توانی به ناشر بدهی
ثبت زمانی مفید هست که بخواهی جلوی سوءاستفاده از اون رو بگیری
مثلا بترسی که با دست به دست شدن رمان یکنفر ایده ی اون رو بدزده
معمولا برای رمان کار ثبت انجام نمیدن. برای فیلمنامه همچین کاری میشه کرد چون یه تشکیلاتی هست اما نشنیدم برای رمان بشه همچین کاری کرد
یکی از راه هایی که بعضی ها انجام می دهند این هست که رمان رو برای خودشون پست می کنند یا یک همچین کاری که نشون میده صاحب اثر اصلی کی بوده و در چه تاریخی این کار رو انجام داده ....

Mohammad A 1397/04/03 ساعت 05:53 ق.ظ

ممکنه چندتا از جشنواره های مهم بین المللی ک ما ایرانی ها هم میتونیم توش شرکت کنیم رو نام ببرید و اندکی در موردشون توضیح بدید؟

والا من خیلی وقته پیگیری جشنواره ها نیستم
باید توی گوگل سئرچ کنی

Mohammad A 1397/04/01 ساعت 06:10 ق.ظ

از کجا متوجه شویم که در داستان در حال شعار دادن هستیم ؟ اصلا شعار خوب است یا بد ؟ تا چه حد میتواند استفاده شود ؟

معمولا خود نویسنده چون در اثرش غرق هست و هنوز از آن فاصله نگرفته متوجه نمی شود اما مخاطبان متوجه می شوند. بد یا خوب بودن هم بستگی به خیلی چیزها دارد. نویسنده کارش داستان نوشتن هست نه شعار دادن. بعضی از نویسنده ها بیشتر دغدغه ی سیاسی و ایدئولوژیک دارند و از داستان به عنوان یک ابزار استفاده می کنند و داستان گویی صرف برایشان مسئله نیست. طبیعتا اگر کارشان شعاری هم از کار در بیاید نگران نیستند. اما کسی که داستان گویی برایش در الویت هست باید مواظب باشد که حرف های گل درشت که توی ذوق می زند و کاملا توی چشم هست نگوید.

ارسلان 1397/04/01 ساعت 12:23 ق.ظ

راه حلی برای مشکلم نمیگین ؟ :(

سلام
دیروز یک پاسخ مفصل نوشتم اما انگار موقع ارسال در پاسخ به نظر شما ثبت نشده. حتی جواب را به عنوان یک پست مستقل هم منتشر کردم. این هم راهکار:

توصیف بیش از حد نه تنها نمی تواند کمکی به رمان بکند بلکه می تواند باعث کندی و دلزدگی خواننده شود. خواننده دوست دارد رمان رو به جلو حرکت بکند. یعنی جریان حوادث و کنش شخصیت ها را ببیند.

توصیف یعنی نوشتن تصاویر ثابت که حرکتی ندارد.



شما یکبار می توانی بنویسی:

مرد خودکار را برداشت و روی کاغذ یادداشتی برای لیلا نوشت.



یا اینکه با توصیفات بیشتر بنویسی:

مرد خودکار آبی ظریفی را که توی جامدادی سفالی گوشه میز بود برداشت و به آهستگی و با حرکات ماهرانه ی قلم روی کاغذ سفید مشغول نوشتن شد. مهتاب از شیشه ی پنجره به روی میز می تابید و سایه ی دست مرد روی کاغذ می افتاد. با تامل بسیار نامه ای برای لیلا نوشت.



این شما هستی که باید تشخیص بدهی اشاره به آبی بودن و ظریف بودن خودکار یا محل جامدادی ضرورتی دارد یا نه؟ کمکی به شناخت شخصیت و پیشبرد رمان می کند یا نه؟ یا صرفا می خواهید با شرح و توصیف بیشتری بنویسید و در قلمفرسایی غرق شوید. گاهی لازم هست برای فضاسازی به سراغ توصیف رفت. اما هر چیزی اگر به دام افراط بیافتد نتیجه معکوس خواهد داشت.



فکر نمی کنم بشود قبل از نوشتن به صورت دقیق تخمین زد که یک فصل از کار چند صفحه خواهد بود. اصرار نابجا برای کش داد یک فصل با توصیف باعث آبکی شدن کار خواهد شد.



از هر ایده ای باید به اندازه ظرفیتش انتظار داشت. از یک دانه ی گندم نمی شود در هر برداشت یک کامیون گندم به دست آورد. مگر اینکه همان بار اول دانه های بسیاری بکاریم. بنابراین نباید تلاش کنیم جاهایی از رمان را که به نظرمان نحیف هستند با توصیف چاق بکنیم. باید برگردیدم به سروقت طرح رمان. لاغری بیش از حد رمان مربوط به طرح هست و نه توصیف.



اگر واقعا احساس می کنید که به توصیف کردن نیاز دارید و از عهده نوشتن توصیف بر نمی آیید راهکارش این هست که:

تمامی حواس تان را به کار بیاندازید. بینایی، شنوایی، بویایی، چشایی، لامسه. و وقتی در یک موقعیت از داستان قرار گرفتید از تمامی حواس برای توصیف استفاده کنید.



مثلا همان نمونه ی بالا را می توانیم به این شکل بنویسیم:



رو صندلی جابجا شد و پاهایش را از کف سرد اتاق جمع کرد. طعم تلخ چایی سرد از دهن افتاده هنوز توی دهانش بود. به رفتن لیلا فکر می کرد و تلخی در دهانش بیشتر می شد. بوی کهنگی کاغذهای پیش رو حالش را به هم می زد. انگار در میان انباری از روزنامه های باطله گرفتار شده باشد. روزنامه هایی که خبر رفتن لیلا را تیتر یک زندگی اش کرده بودند. دست هایش را توی تاریک-روشن اتاق نگاه کرد. سفید و سرد و بی روح بودند. به نظر نمی آمد توانی برای برداشتن خودکار داشته باشند. از میان ده ها خودکار و مداد توی جامدادی باید کدام را بر می داشت؟ لیلا چه رنگی را دوست داشت؟ آبی یا مشکی؟ چشم هایش را مالید. سرش تیر کشید. دست انداخت و خودکار آبی ظریفی را از توی جامدادی بیرون کشید....



می بینید که با توصیفات بیشتر فضای حسی داستان را بسط دادم.

بنابراین در صورت لزوم برای نوشتن توصیفات بیشتر میتوانید از تمامی حواس تان استفاده نمایید.

ارسلان 1397/03/31 ساعت 03:22 ق.ظ

سلام خسته نباشید . من در حال حاضر دارم یک رمان تاریخی عاشقانه رو مینویسم و توی ایده هیچ مشکلی ندارم . یعنی طرح کلی داستانو نوشتم ، ایده های جذاب رو نوشتم و خلاصه توی این موارد مشکلی ندارم ...
اما بزرگترین مشکلم توی توصیف هر فصله . مثلا من میخام یک فصل 10صفحه باشه اما نهایتا 6 صفحه درموردش می نویسم . رمان های جی کی رولینگ و استفن کینگ رو هم زیاد میخونم اما نمیتونم ازشون الهام بگیرم . اگه امکانش هست یک راه حل خیلی کلی و مفصل به من بدید . واقعا ممنون میشم اگه کمکم کنید .(مشکل اصلیم در کشدار کردن یک فصل هست)

سلام
دیروز یک پاسخ مفصل نوشتم اما انگار موقع ارسال در پاسخ به نظر شما ثبت نشده. حتی جواب را به عنوان یک پست مستقل هم منتشر کردم. این هم راهکار:

توصیف بیش از حد نه تنها نمی تواند کمکی به رمان بکند بلکه می تواند باعث کندی و دلزدگی خواننده شود. خواننده دوست دارد رمان رو به جلو حرکت بکند. یعنی جریان حوادث و کنش شخصیت ها را ببیند.

توصیف یعنی نوشتن تصاویر ثابت که حرکتی ندارد.



شما یکبار می توانی بنویسی:

مرد خودکار را برداشت و روی کاغذ یادداشتی برای لیلا نوشت.



یا اینکه با توصیفات بیشتر بنویسی:

مرد خودکار آبی ظریفی را که توی جامدادی سفالی گوشه میز بود برداشت و به آهستگی و با حرکات ماهرانه ی قلم روی کاغذ سفید مشغول نوشتن شد. مهتاب از شیشه ی پنجره به روی میز می تابید و سایه ی دست مرد روی کاغذ می افتاد. با تامل بسیار نامه ای برای لیلا نوشت.



این شما هستی که باید تشخیص بدهی اشاره به آبی بودن و ظریف بودن خودکار یا محل جامدادی ضرورتی دارد یا نه؟ کمکی به شناخت شخصیت و پیشبرد رمان می کند یا نه؟ یا صرفا می خواهید با شرح و توصیف بیشتری بنویسید و در قلمفرسایی غرق شوید. گاهی لازم هست برای فضاسازی به سراغ توصیف رفت. اما هر چیزی اگر به دام افراط بیافتد نتیجه معکوس خواهد داشت.



فکر نمی کنم بشود قبل از نوشتن به صورت دقیق تخمین زد که یک فصل از کار چند صفحه خواهد بود. اصرار نابجا برای کش داد یک فصل با توصیف باعث آبکی شدن کار خواهد شد.



از هر ایده ای باید به اندازه ظرفیتش انتظار داشت. از یک دانه ی گندم نمی شود در هر برداشت یک کامیون گندم به دست آورد. مگر اینکه همان بار اول دانه های بسیاری بکاریم. بنابراین نباید تلاش کنیم جاهایی از رمان را که به نظرمان نحیف هستند با توصیف چاق بکنیم. باید برگردیدم به سروقت طرح رمان. لاغری بیش از حد رمان مربوط به طرح هست و نه توصیف.



اگر واقعا احساس می کنید که به توصیف کردن نیاز دارید و از عهده نوشتن توصیف بر نمی آیید راهکارش این هست که:

تمامی حواس تان را به کار بیاندازید. بینایی، شنوایی، بویایی، چشایی، لامسه. و وقتی در یک موقعیت از داستان قرار گرفتید از تمامی حواس برای توصیف استفاده کنید.



مثلا همان نمونه ی بالا را می توانیم به این شکل بنویسیم:



رو صندلی جابجا شد و پاهایش را از کف سرد اتاق جمع کرد. طعم تلخ چایی سرد از دهن افتاده هنوز توی دهانش بود. به رفتن لیلا فکر می کرد و تلخی در دهانش بیشتر می شد. بوی کهنگی کاغذهای پیش رو حالش را به هم می زد. انگار در میان انباری از روزنامه های باطله گرفتار شده باشد. روزنامه هایی که خبر رفتن لیلا را تیتر یک زندگی اش کرده بودند. دست هایش را توی تاریک-روشن اتاق نگاه کرد. سفید و سرد و بی روح بودند. به نظر نمی آمد توانی برای برداشتن خودکار داشته باشند. از میان ده ها خودکار و مداد توی جامدادی باید کدام را بر می داشت؟ لیلا چه رنگی را دوست داشت؟ آبی یا مشکی؟ چشم هایش را مالید. سرش تیر کشید. دست انداخت و خودکار آبی ظریفی را از توی جامدادی بیرون کشید....



می بینید که با توصیفات بیشتر فضای حسی داستان را بسط دادم.

بنابراین در صورت لزوم برای نوشتن توصیفات بیشتر میتوانید از تمامی حواس تان استفاده نمایید.

Heliya 1397/03/31 ساعت 02:07 ق.ظ

سلام و خسته نباشید
من خیلی علاقه به رمان نوشتن دارم
شخصیت و فضای داستان و موضوع و انتخاب میکنم
برای هر شخصیت کلی ظریف کاری میکنم
اما نمیتونم داستانو پیش ببرم داستان خیلی روی خط صاف پیش میره نمیدونم چجوری پیچیدش کنم
ممنون میشم کمکم کنید

سلام
پیشنهاد می کنم روی طرح داستان مطالعه بکنی. در کتاب های عناصر داستان مبحثی هست با عنوان طرح یا پیرنگ یا پلات که درباره ساختار طرح صحبت شده است. اینکه هر طرح از کجا شروع می شود و به کجا می رسد.
مطالعه می تواند کمک کند. در مطالب قبلی خانه رمان هم درباره طرح نوشته ام. آرشیو را نگاه کن.
موفق باشی

Ameneh.mn 1397/03/29 ساعت 03:07 ب.ظ

ببخشید بازم سوال دارم
بر چه اساسی اسم رمان رو انتخاب میکنن؟
وقتی میخوایم خواب دیدن یک شخصیت رو بنویسیم از چه روشی استفاده میکنیم؟
چطور میتونیم تو یه رمان برگردیم گذشته شخصیت ها رو تعریف کنیم ؟
سپاس

سلام
درباره انتخاب اسم رمان در مطالب قبلی سایت نوشته ام. آرشیو را نگاه بکنید.
نوشتن خواب شخصیت تکنیک ثابتی ندارد. بستگی دارد به جریان وقایع. گاهی نویسنده یکراست از خواب شخصیت شروع می کند و نمی گوید که شخصیت دارد در خواب این اتفاقات را تجربه می کند. و ممکن است در اواسط یا پایان خواب وقتی شخصیت از خواب می پرد ما متوجه شویم هرچه که روایت شده خواب شخصیت بوده. زمانی هم هست که به صورت مستقیم گفته می شودکه فلانی خواب دید/خواب دیدم که ... و خواب را روایت می کند.
گذشته شخصیت را هم به شیوه های مختلفی می شود روایت کرد. گاهی به صورت مستقل یک فصل را اختصاص می دهیم به گذشته و گاهی در جریان روایت وقفه می اندزیم و با استفاده از تکنیک فلاشبک (بازگشت به گذشته) اتفاقاتی که در گذشته افتاده را روایت می کنیم.
گاهی هم از تکنیکهای پیچیده تر مثل تک گویی درونی و جریان سیال ذهن برای نوشتن وقایع گذشته استفاده می کنیم.
باید آثار مختلف را بخوانید تا با تکنیک ها آشنا شوید.
موفق باشید

Mohammad A 1397/03/29 ساعت 12:24 ب.ظ

سلام . ببخشید من دوباره مزاحم شدم . چندتا سوال مهم داشتم .
۱ - داشتن دیالوگ زیاد برای داستان نقص است ؟ چخوف و همینگوی در برخی کارهایشان دیالوگ زیادی ب کار بردند اما آن آثار بسیار درخشان بوده اند . برای مثال برف های کلیمانجارو . هرچند الان بیشتر رمان مد نظرم است تا داستان کوتاه . مثلا کارهای بوکوفسکی . کار از کار گذشت سارتر و ...
۲ - آیا نگارش ب سبک کهن ادبی در این نسل ، نقص محسوب میشود ؟ مثلا آن مادیان سرخ یال محمود دولت آبادی . اگر نویسنده جوان این نسل آنگونه بنویسد نقص است یا خیر ؟
۳ - اگر نمادهای یک کتاب نمادگرا ، به سختی قابل فهم باشند و هر مخاطبی نتواند آن نماد را بفهمد ، نمادها کارشان میلنگد یا خیر ؟

سلام
خواهش می کنم.
1. نه، نقص نیست. به شرطی که دیالوگ کار خودش را بکند و وظایف سایر عناصر را به دوش نکشد. مثلا جایی که نیاز به توصیف مکان هست نویسنده الکی توصیفات را داخل دیالوگ ها نگذارد. یا جایی که می شود حجم زیادی از اطلاعات را خلاصه و به صورت سرراست روایت کرد دیگر در قالب دیالوگ نوشته نشود. و اینکه دیالوگ صرف در نهایت می شود نمایش نامه.

2. نقص نیست. باید فضای داستان طلب بکند. تشخیص این مورد نیاز به تجربه دارد. برای بعضی از نویسندگان خود زبان و نثر اهمیت دارد و صرفا یک عامل ارتباط و انتقال اطلاعات نیست. تشخص و هویت زبان هم مهم هست. طبیعتا باید ارتباطی بین فضای داستان و فضای زبان باشد و نویسنده منطق این ارتباط را به مخاطب نشان دهد. یعنی مخاطب بعد از خواندن نگوید: این داستان رو میشد با یک زبان امروزی و ساده هم روایت کرد و چیزی هم ازش کم نشود. یا از آن بدتر بگوید: اگر به زبان امروزی می نوشت زیباتر و تاثیرگذارتر بود.

3. هر عنصری در داستان یا رمان، درابتدا باید خودش باشد و بعدا نماد. مثلا اینکه تمامی اتفاقات رمان در شب یا در هوای گرفته اتفاق بیافتد، درابتدا باید به عنوان یک زمان و مکان پذیرفته شود و بعد در لایه های بعد و تفاسیر بعدتر مخاطب به این برسد که این فضای تیره و تار و گرفته مثلا به استبداد و اختناق دلالت می کند. نوشتن یک اثر نمادین بدون آنکه به دام چپاندن نمادهای گل درشت یا دور از دسترس تاویل در رمان بیافتد، نیاز به چیرگی و مهارت دارد. نویسنده در درجه اول باید داستانش را تعریف کند و این نمادها و استعاره ها باید در لایه ی زیرین داستان جریان داشته باشد. داستان یعنی طرح و شخصیت. نویسنده نباید الکی انرژی اش را صرف خلق نماد و بازی با آنها بکند. نمادها باید به صورت طبیعی و از روابط بین عناصر داستان شکل بگیرند. تلاش خودآگاه نویسنده برای خلق نماد معمولا نتیجه مطلوبی ندارد.
مخاطب باید داستان را بفهمد، نه اینکه او را مجبور کنیم بیافتد دنبال نماد.

Ameneh.Mn 1397/03/26 ساعت 03:46 ب.ظ

سلام و خسته نباشید
یه سوال.ازکجا بدونیم رمانی که داریم مینویسیم چه ژانری داره؟و برچه اساسی ژانرشو انتخاب میکنن؟
ممنون

سلام
خب به نظرم در مورد ژانرهای مختلف مطالعه کن تا با عناصر اصلی و نوع طرح هر ژانر آشنا بشی.
در واقع نویسنده خودش بر اساس علایقش ژانر نوشته اش رو انتخاب می کنه.

Mohammad A 1397/03/24 ساعت 09:13 ب.ظ

من ک مایلم مجوز بگیرم . مسئله ای ک توی داستانم بیان میشه مسئله ی انسانه . نقد فاشیسمه با یک داستان نمادی . ولی خوب ازونجا که دوستان‌خودشون هم فاشیست تشریف دارند ، نمیدونم مجوز میگیره یا ن .

شما بفرست برای مجوز اگه رد شد بعدا یک فکری براش می کنی

Mohammad A 1397/03/24 ساعت 02:03 ق.ظ

قطعا ب نظر من هم مفهوم زده نیست .
ببخشید چندتا سوال دیگ داشتم .
۱ . برای چاپ کتاب در ایران تا چه میزان اثر را مورد بررسی قرار میدهند ؟
۲ . هزینه های چاپ یک کتاب چگونه ست ؟
۳ . کتابی دارم ک هنوز مرحله چاپ را طی نکرده است . در صفحه A4 ، چهل و پنج تا ۵۰ صفحه شده با فونت بیزر اندازه قلم ۱۴ . میدانید برای چاپ حدودا چند صفحه خواهد شد ؟ کتاب هایی با اندازه کتب نشر چشمه (عامه مسند بوکوفسکی برای مثال ) مد نظرم است .
۴ ‌. چگونه کتاب را برای جشنواره های معتبر خارجی بفرستیم ؟
۵ . در صورتی ک کتاب در ایران مجوز چاپ نگرفت ، چگونه میتوانم اثرم را منتشر کنم ؟
ممنون .

1. طبیعتا کل کار را بررسی می کنند و روی موارد سیاسی مذهبی و جنسی هم حساس هستند و بسته به شرایط (ناشر، نویسنده و نوع دولتی که سر کار هست) این سختگیری ها متفاوت هست.
2. هزینه چاپ کتاب به خیلی چیزها بستگی دارد. به تیراژ (تعداد زیاد یا کم) به نوع چاپ (افست یا دیجیتال) به جنس کاغذ و نوع جلد (سخت یا نرم) و قطع کتاب و تعداد صفحات کتاب و ...
3. بهتر است بر حسب تعداد واژه نگاه کنید و برای هر صفحه چاپی 250 تا 300 واژه در نظر بگیرید. مثلا یک متن 50 هزار واژه ای بین 170 تا 200 صفحه چاپی می شود. برای چاپ الان معمولا از فونت های نازنین و میترا و لوتوس و گاها هم از زَر استفاده می شود. باید به صورت حرفه ای صفحه آرایی شود تا تعداد صفحه نهایی معلوم شود.
4. طبیعتا شما باید باهاشون تماس بگیرید و آدرس رو به دست بیارید و پست کنید.
5. اگر مجوز نگرفت می تونید به صورت الکترونیکی توی اینترنت برای دانلود قرار بدید. یا به ناشران خارج از ایران ارسال کنید تا با هزینه شما چاپ بشه اما اینطوری پخش شدنش توی ایران سخت میشه. یک راه هم این هست که خودتون به صورت بدون مجوز (تقریبا غیرقانونی) در تعداد کم به صورت چاپ دیجیتال منتشر بکنید. ولی شما سعی کن به صورت قانونی و با مجوز منتشر کنی چون اگر کتابت دارای موارد خیلی حساسی باشد (مخصوصا سیاسی و مذهبی) و نگاه ها را به سمت خودش جلب بکند این احتمال وجود دارد که برایت مشکل پیش بیاید و سر و کارت با نهادهای امنیتی و اطلاعاتی بیافتد .

Mohammad A 1397/03/22 ساعت 07:50 ب.ظ

به نظر شما قلعه حیوانات اثری مفهوم زده است ؟

سلام
نظر شما چیه؟
به نظر من مزرعه ی حیوانات یک اثر سمبولیک هست و جورج ارول با نظیره گرفتن هر یک از طبقات و گروه های اجتماعی با یکی از گروه ها و طبقات جامعه کمونیستی حرفش را از طریق روابط متقابل حیوانات مزرعه می گوید.
اما یک نکته وجود دارد. این رمان آنقدر جملات شاخص و طلایی دارد و آنقدر این جملات به عنوان "نقل قول" و حتی ضرب المثل به کار می رود(مثل جمله ی : همه حیوانات با هم برابرند، اما بعضی برابرترند) که باعث می شود به خاطر تکرار و ارجاع، بسیار پر رنگ شود و حتی به خاطر همین شاخص بودن و تکرار به نظر مستقیم گویی برسد.
نکته ی دیگر هم اینکه در یک اثر سمبولیک مخصوصا وقتی رمان یک رمان "اندیشه" هست و نه صرفا یک رمان "سرگرم کننده" و به همین خاطر گاهی بحث مضمون و محتوا بیشتر در کانون روایت نویسنده قرار می گیرد. برای همین نمی توان خرده گرفت که چرا بعضی از جاها به نظر می رسد حرف ها خیلی گل درشت و شاید حتی توی ذوق زننده باشد. خاصیت این رمان ها (رمان های اندیشه) این هست که هر آن احتمال دارد حرفها تبدیل به شعار شود. شعار سیاسی و یا اخلاقی. برای همین می شود اغماض کرد. هر چند باز جورج ارول سعی کرده است از طریق شخصیت های حیوانی سمبولیک و روابط بین آنها حرفش را بزند و شعار مستقیم ندهد.
برای همین وقتی نویسنده یک مضمون سیاسی یا اخلاقی و یا فلسفی را دستمایه ی کارش قرار می دهد و پیرامون این مضماین قلمفرسایی می کند دیگر اسمش مفهموم زدگی نیست چون ذات این نوع از رمان ها پرداخت مفاهیم و معانی هست. هر چند در این رمان ها هم نویسنده باید سعی کند داستانی برای تعریف کردنش داشته باشد و صرفا شعار ندهد.
امیدوارم منظور را رسانده باشم.

Mohammad A 1397/03/22 ساعت 05:17 ق.ظ

ببخشید وقتی میگن یک مثر مفهوم زده است ، به چه معناست ؟

سلام
در بیشتر وقت ها به این معنی هست که نویسنده خواسته فلسفه بافی بکند. یعنی به زعم خودش حرف های مهم و پرمغز بزند ولی ناخواسته در این کار دچار مستقیم گویی و پرگویی شود.
بهتر است نویسنده مفاهیم داستان را به صورت غیرمستقیم و در قالب اتفاقات و حوادث و کنش شخصیت و انتخاب های شخصیت در لایه های زیرین داستان به مخاطب القا بکند.
نه اینگه به صورت شعارگونه و گل درشت و با لحن موعظه گونه داد سخن سر بدهد.
صرفا نگوید "زندگی بی معنی و پوچ هست" بلکه این پوچی و بی معنایی را در قالب رفتار و کنش شخصیت نشان بدهد.
موفق باشی

Mohammad 1397/03/20 ساعت 01:55 ق.ظ

سلام . در یک رمان با سبک نمادگرا ، آیا داشتن زمان حائز اهمیت است ؟ یا میشود با خواست خود نویسنده زمان را فاش نکرد تا به زمان های متفاوت آنرا تعمیم داد؟

سلام
بله، گاهی نویسنده می خواهد داستانش به زمان و حتی مکان خاصی محدود نباشد تا به شرایط مختلفی قابلیت دلالت داشته باشد. بنابراین داستان فرازمان-فرامکان روایت می شود. یا حتی ممکن است داستان در گذشته ای یا آینده ای خیالی باشد بدون آنکه به تاریخ دقیق و واقعی اشاره بکند اما مشخص باشد که زمان داستان در کل نسبت به زمان زیست خواننده عقبتر یا جلوتر هست اما چه قدرش مشخص نباشد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد