چند نکته:
1- لطفا موقع نوشتن نظر و درخواست کمک یا راهنمایی حتما آدرس ایمیل و وبلاگتون رو هم در بخش نظرات وارد بکنید. به نظراتی که بدون نشانی ایمیل یا وبلاگ باشد شاید پاسخ ندهم.
2- اگه دوست دارید درباره ی رمانتان نظر داده شود می توانید بخشهایی از آن را برایم ایمیل بکنید تا نظرم را برایتان بنویسم.
3- اگر نظر و پیشنهادی درباره ی کار سایت خانه رمان دارید حتما برایم بنویسید.
سلام چطور می توانم با یه نویسنده در ارتباط باشم که تجربیات موفقم رو به صورت کتاب برام دربیاره
خودم خوب حرف می زنم اما نمی تونم گفته هام رو به قلم بیارم
سلام
از طریق ناشران و صفحات نویسندگان در شبکه های اجتماعی می تونید قضیه رو با نویسنده ها مطرح بکنید.
سلام من می خواهم در مورد این داستان ک نوشتم نظر بدید ؟و ببینم می تون نویسند باشم یا نه:داستان :«سفر چند روز پیش مرا ب خود وا داشت و ذهنم در میانه فلک و زمین گیر افتاده بود ، ک چگونه شد این راه را آمدم و سفر کردم و چگونه شد عازم سفر شدم ، ب خود می نگرم و باز هم متعجب زین تصمیم خویش هستم و کمی جانم را مالش بلیغ دادم و آسوده خاطر شدم ک دیوانه نشدم و مجنون هم نیستم ، ولیکن این کاروان سفر چطور محیا شد گویا ک مست بودم و حال مدهوش شدم ، کمی تعقل کردم و ب یاد آوردم ک در این سفر آنقدر در پی عیش نوش بودم که گفت گوی دوستان و مردمان آن سرزمین را از یاد بردم و هیچ نگاره ها و رنگ ها و دیار ها این سفر را ندیدم ، عدد گنگی بودم ک تهی گشته و از تهی ب هیچ تغییر یافته و داستان سفر را هم ک دنبال کنم می رسیم ب دکان های نیشابور وطالق هایی ک چو کمان خم شده این مردمان ک در بازار ب جست و جوی خوارکی می روند ، بعضی رعیت و بعضی اشراف و بعضی یاغیان ک افسار را بر کمر این مردم کهنه پوش می بندد و از آنها بیگاری می کشند و حکومت هم در خفقان بسر می برد چو گویا همه جا در فصل زمستان ب سر میبرد واین جمله می گویم ک هرکه برفش بیش بامش بیشتر است و اطرافیان شاه دربار با تملق اوضاع را خوب می پندارند ، در حالی ک چنین نیست واین مملکت ۱۰۰۰ ساله در سفر اتباع خارجی ب یغما رفته و فرد اول مملکت ما دو دستی خاک ها جدا کرده و ب مزدوران می دهد و دیگر نمی دانم ک آیا می شود هم وطنان و هم خویشان خود را دوباره رویت کنم و آیا در ملاقات بعدی مان این زبان مشترک مان را بر یاد دارند یا نه و خدا داند سرنوشت ب کجا می کشد.
سلام
وقت بخیر
از روی چند سطر یا پاراگراف نمیشه درباره ی استعداد داستان نویسی یکنفر نظری داد.
فقط میشه درباره ی نثر و زبان یکسری چیزها گفت.
داستان نویسی یعنی خلق حادثه ها و ماجراهایی بر مبنای یک الگوی خاص که از معرفی جهان داستان شروع میشه و مراحلی مثل (گره افکنی، خیز، اوج، گره گشایی و ...) رو شامل میشه.
یعنی داستان نویس یک راهی رو طی میکنه تا حرفش رو بزنه و در طی این راه هم یک ساختار مفصل رو شکل میشه هم کارهایی مثل: خلق شخصیت، صحنه پردازی، دیالوگ نویسی، لحن، اتمسفر و ... رو انجام میده.
در این نوشته شما سعی کرده بودید یک زبان آرکائیک و مفخم شکل بدید تا به فضای زمانی که راوی داره روایت میکنه نزدیک باشه، یا در واقع بخواهید با این زبان به مخاطب بباورانید که الان مثلا گذشته های دور هست. یک جاهایی نثری که ساخته بودید خوب بود و یک جاهایی هم اشکالاتی داشت که خیلی به چشم می اومد. و دیگه اینکه ما توی داستان باید از زبانی استفاده بکنیم که برای مخاطب قابل فهم باشه و نیازی نباشه مخاطب هی بره لغت نامه ها رو بخونه یا توی پاورقی ها دنبال معنیش باشه. مثلا من نفهمیدم (مالش بلیغ) یعنی چی؟ (عدد گنگ)؟ یا مثلا اتباع بیگانه عبارت درستی نیست و ...
به نظرم با یک نثر ساده هم میشه جهان داستانی گذشته رو ساخت و نیازی نیست حتما ادیبانه و ثقیل بنویسیم.
و در پایان. در نویسندگی استعداد به تنهایی اهمیت چندانی ندارد. مهم علاقه است. علاقه به یادگیری و تمرین و ممارست و ادامه دادن. حتی با یک استعداد ناچیز هم در صورتی که علاقه باشد میشه خیلی چیزها یاد گرفت و مهارت ها رو گسترش داد و به جاهای خوب رسید.
سلام من برای خودم گاهی اوقات در فراغت نویسندگی میکنم دوستم گفت دنبالشو بگیرم میخواستم ببینم میشه راجب این نوشتم نظر بدین؟
خستم خستم از این همه اصرار و تکرار،عشق که زوری نمیشه شایدم اصلا عشق نی.شایدم نفرته.ولی نفرتم یه نوع عشقه! من عاشق اون چیزی بودم که فقط به من نشون میدادی،کسی ندیده بودش من خیلی زندگی شادی داشتم شایدم شاد بودن در غمگین بودن معنا شده ولی اگه من تو جهنم دارم تقاص پس میدم تو تاوان گناهانمی تاوانی که سخت دارم پس میدم،نمی خواستم قلبتو بشکونم اما انگاری وضع از چیزی که فکر میکردم غیرقابل تحمل و بدتره، آزادی بری ولی شرط داره یا بیای و بعدش بمونی یا بری و حتی دیگه به پشتتم نگاه نکنی به اون ادمی که پشت سرت جا گذاشتی و جسم خالی و خیالی تورو تجسم میکنه و منتظره دستاش گرفته بشه رو نگاه نکنی و بهش فکرم نکنی که حس میشه،حس میکنه یه آدمی تو اون دور دورا دستاشو باز کرده و منتظره من بغلش کنم اما وقتی که بغلش میکنم آروم آروم کمرنگ و محو میشه. تو بارها تو بغل من متولد شدی و تو بغل یکی دیگه مردی،تو را در دشت گلی مملو از گل های مورد علاقم که به رنگ خاطراتمان هست با لباس هایی با جنس ابریشم و موهای مرتب شده و شونه کشیده شده با کش دستی بر دست راست و پیراهن سفید و شلوار کرمی رنگ که همرنگ جلیقه ات است و درحالی که قدم زنان از دشت خاطرات ما رد می شوی و منتظر من میمانی و ستاره هارا در آسمان خاطراتم میچینی و تصویری از ما دوتا را در یک دریای آبی و شفاف که پر از صدف های ریز و درشتی و زنده و مرده است و صدای موج دریا که در واقع صدای نت خاطرات ما است و طلوع آفتاب سرخ و گرم و لذت بخش که با نسیم ملایمی همانند نداهای تو در زندگی ما است را تصور می کنی،به یاد می اورم و به آن فکر میکنی که در آن دور دست ها من چگونه گم شده ام و حال دست تو را در دستم نگرفتم و گل هایی که در دشت خاطراتمان بود چگونه آرام آرام در حال پژمرده شدن هستن و هیچ رسیدگی ای به آنها نمی شود؟ با اینکه جواب سوال پیش خودت است بر دشت من قدم میگذاری و با پروانه های بی رمق و بی جون که دیگر اشتیاقی برای دیدنت در تنشان نمانده از عشق و علاقه ای گمشده در پهنای چشم هایت که عمق ناپیدایی دارد و هیچ چیزی راجب آنها به من نگفتی سخن می گویی،آنها را بار دیگر زنده می کنی و به بی رحمانه ترین شکل ممکن نابودشان می کنی و قاتل من و احساساتم می شوی و آهسته آهسته مردنم را تماشا می کنی، با خنده هایی شاید از ترحم به استقبال جنازه ام میایی و بوسه ای بر لب های بی روح و سرد و خشک من میزنی و با خنجری که در میان دست هایت قایم کرده بودی به قلبم ضربه ای وارد میکنی و به تماشای آن مینشینی که با وجود خونریزی قلبم به آن سویی قدم بردارم که تو در انتهایش به انتظارم نشستی،در حالی که زمین خورده ام نسیم ملایمی می وزد و مرا سرپا می کند در راه آمدن به سوی تو خارهای زیادی در تنم فرو رفت و از عطش خستگی و بی خوابی چشم هایم هیچ نوری را نمی بینند و من در خلا و تاریکی فرو می روم و گم می شوم و هرچه قدم بر میدارم هیچ نشانه ای از حرکت در من پیدا نمی شود و من نمی توانم هیچوقت دست هایت را بگیرم همان دست هایی که آشناترین بود برام برسم چرا که قانون این دنیا نرسیدن است و رسیدن عجیب است.
سلام
دست به قلم شدن، از هر جنسی که باشه خوب است. نوشتن، خیلی جاها می تونه به کمک ما بیاد.
از همین نوشته هم معلوم است که شما استعداد کار کردن با واژه ها رو داری، بنابراین به نظرم می تونی جدی تر بهش نگاه بکنی و با مشخص کردن خواسته ات برای باقی راه تصمیم بگیری.
یعنی، معلوم بکنی که قرار است در چه سطحی، در چه زمینه و قالبی و با چه دورنمایی بنویسی.
تفننی نوشتن در نهایت به یادداشت های شخصی ختم میشه. اما اگر قرار است کار ادبی و فکری ویژه ای بکنی باید مهارتت رو افزایش بدی. باید مشخص بکنی که قرار است دقیقا در چه قالبی بنویسی؟ جستار غیرداستانی؟ یا کار خلاقانه داستانی؟ صرفا برای دل خودت و چند مخاطب محدود یا برای دایره ی گسترده تری از مخاطبان؟ با دورنمای چاپ یادداشت و کتاب در فضاهای جدی یا در یک فضای محدودتر مثل وبلاگ یا صفحه شبکه های مجازی.
و اما درباره ی این نوشته: چند تا نکته رو میشد رعایت کرد:
باید برای مقدمه و تنه ی اصلی و پایان بندی فکر و ایده ی مشخصی می داشتی.
جملات رو کوتاه تر و دقیق تر می نوشتی، با علائم سجاوندی که کار خوندن رو برای مخاطب راحت کنه.
باید پاراگراف بندی می کردی تا خواننده بتونه مابین پاراگراف ها نفس بکشه.
اگر روی این دوتا تمرکز می کردی اون وقت تصاویر دقیقتر و ملموس تر و با جزئیات بهتری می نوشتی. بعضی جاها اون همه شفاف نیست.
در کل، بستگی داره به اینکه آیا نوشتن و خلق کردن و حرف زدن برای دیگران، برای تو دغدغه هست و یک چیزی توی ذهنت و وجودت وجود داره که بخواهی تلاش کنی اون رو حتما به جهان ارائه بکنی؟ یا نه فقط یک تفنن است. نیاز به خودشناسی داره. به صرف اینکه دیگران از کارت تعریف بکنند نمی تونی تصمیم بگیری ادامه بدی یا کنار بگذاری.
باید توی وجود خودت به دنبال جواب این سوال بگردی.
سلام و عرض ادب و احترام
ارتباط دیدن با نویسندگی چیست؟ یعنی میشود با الهام گرفتن از فیلم و فعال کردن خلاقیت نویسنده شددد؟؟؟
سلام
در شروع مسیر نویسندگی می شود از فیلم و سریال و تابلو و کتاب الهام گرفت، حتی می شود کپی کاری و تقلید کرد. اما بعد از مشق و تمرین دوره ی ابتدایی، باید از این کار فاصله گرفت و ایده های شخصی خلق کرد.
دیدن، یا مشاهده ی هدفمند باعث میشه که ما اطلاعات رو از جهان اطرافمون جذب بکنیم. هر چقدر ما اطلاعات بیشتر و متنوع تری جذب بکنیم و با خلاقیتمون روی اونها کار کنیم به ایده های خاص تر و بکرتر و منحصربفردتری می رسیم.
سلام من میخواستم داستان زندگیموبگم شمامیتونیدبنویسید
سلام
نه متاسفانه، برای این کار با ناشرین صحبت کنید تا اونها شما رو با نویسنده هایی که سفارشی می نویسند آشنا کنند.
سلام من می خواهم یک داستانی بنویسم پارتی هم نوشتم اما هر بار می خونم اشکالاتش بر طرف نمی شه می تونید بهم کمک کنید ؟ آی دی من در تلگرام
@navaey61
اگر نتونستید اونجا بهم پیام بدید در ایتا به همین ای دی پیام بدید یا بهم ایمیل بدید لطفا لطفا شما دیگه نگید نمی تونید کمک کنید
سلام
دوست عزیز من فقط از طریق اینجا و همچنین ایمیل novel.home[@]yahoo[.]com در خدمت دوستان هستم و ارتباط از طریق پیام رسان ها برام ممکن نیست.
سلام من میخوام داستان زندگی مو بنویسم ب عنوان ی رمان چون خیلی سختی کشیدم با ۱۷ سال سنم میخوام از ی نویسنده رمان کمک بگیرم میتونید کمکمکنید
سلام
اگر بخواهید به صورت حضوری از نویسنده ای کمک بگیرید باید به انجمن های ادبی و داستان نویسی شهرتون مراجعه بکنید. از طریق ارشاد و حوزه هنری می تونید آدرس ها رو پیدا کنید.
سلام وقت بخیر
من یه داستان ترکیهای نوشتم بعد نمیدونم الان چیکار کنم اگه امکانش هست راهنمایی کنید
سلام
متوجه منظورتون از داستان ترکیه ای نشدم و اینکه از چه جهت راهنمایی میخواهید. برای چاپ؟
سلام
ببخشید ی سوال!
من اگه بخوام ی رمان با کرکترای خارجی و فضای غربی مثلا تو آمریکا یا هرجای دیگه بنویسم تو ایران اجازش هس؟
چاپ میشه؟
سلام
بله. چاپ میشه.
فرقی نمیکنه جغرافیا و شخصیت ها مال کجا باشند و مشکلی از این بابت نیست.
سلام وقت بخیر
چرا فقط یک شماره از مجله موجود هست؟
آیا باز هم هست و اگه هست چطور تهیه کنم؟
سلام
متاسفانه همان یک شماره کار شد و در دسترس هست.
اگر عمری باقی باشد شاید در آینده یک فکری برای ادامه بکنم.
سلام من میخوام داستان زندگیمو بنویسم ولی اونقدر برام مرور خاطرات سخته موقع نوشتن که ی پاراگراف ننوشته اشکم درمیاد و دیگه نمیتونم ادامه بدم. ولی دلمم میخواد حتما این کتاب و بنویسم تا شاید به درد کسایی بخوره که خیلی تو زندگی ناامیدن و... خلاصه کمک میخوام از کسی که باهاش در ارتباط باشم تا نظرشو بگه که اصلا امیدی با چاپش هست یا نه. ؟ ممنون میشم من و راهنمایی کنید که باید از کجا کمک و راهنمایی بگیرم.
سلام
اگر خودتون بتونید برای چاپ رمان سرمایه گذاری بکنید حتما می تونید به چاپش امیدوار باشید. در شرایط اقتصادی امروز ایران مهمترین مسئله هزینه ی چاپ است و ناشرها به سختی روی رمان ایرانی مخصوصا رمان اول یک نویسنده سرمایه گذاری می کنند.
سلام وقت به خیر من تقریبا ۲ ماه هست شروع کردم به رمان و داستان نویسی فقط یه سوال دارم چکار کنم که داستان ها و رمان هام بهتر و بیشتر مورد توجه شنونده یا کسی که میخونه قرار بگیره؟من خیلی خوب میتونم اتفاقات و جزئیات رو داخل ذهنم تصور کنم فقط یه کوچولو داخل اینکه چجوری رو برگه پیاده کنم مشکل دارم
سلام
باید یاد بگیرید که روی کاغذ حرف بزنید. اگر بخواهید صرفا بنویسید توی روایت کردن راحت نخواهید بود. باید بتونی یک لحن و صدا برای راوی بسازی و تصور کنی که اون چه طوری داستان رو روایت می کنه.
پیشنهاد می کنم از یک وُیس ریکوردر (نرم افزار یا سخت افزار ضبط صدا) استفاده کنی. مثلا ویس ریکورد گوشی موبایل عالی هست. اون رو روشن کن، بعد چشمات رو ببند و شروع به تعریف کردن قصه بکن. اینطوری می تونی صدای راوی رو پیدا کنی.
یه برنامه معرفی کنید داخلش رمانم رو بنویسم ممنون
اگر منظور صرفا تایپ هست که می تونید از مایکروسافت آفیس وورد استفاده کنی.
اکر منظور انتشار است که باید دنبال اپ های نویسندگی یا انجمن های رمان نویسی آنلاین بگردی.
باریکه خونی از کنار ابرویم رو به پایین سرازیر شد،حس درد در
سرم و دیدن بدن بی روح زوشای قشنگم دست ب دست هم دادند
ک سیل اشک دیدم را تار کند سینه ام سنگینی میکرد و نفسم ب
سختی بالا می امد موجود بلند قامت و بال داری ک دو دندان نیش
بزرگ داشت و بالای سر دخترم ایستاده بود ب من گواه میداد ک
مرگ عزیزدردانه ات کار من است حس میکردم دنیا دور سرم
میچرخد حس خشم و انتقام همه وجودم را فرا گرفته بود احساس
گر گرفتگی و سوزش میکردم یکباره ب خودم امدم دیدم ک همه جا
را ب اتش کشیده ام موجود بال دار جیغ میکشید و میسوخت من
اورا اتش زده بودم اما چگونه؟!
دستانم را نگاه کردم دو گوی اتش در دستانم بود ویام را در ورودی
خانه زیبایم ک حال چیزی جز یک متروکه باقی نمانده بود دیدم
ک با وحشت مرا نگاه میکرد حق داشت چون خود من هم نمی
دانستم ک چنین قدرتی در وجودم نهفته است.
موجود بال دار جلوی صورتم سوخت و خاکستر شد خودم هم
احساس ضعف میکردم یک باره حس کردم جان از تنم رها شد و
روی زمین افتادم و بعد هم تاریکی مطلق....
میشه نظرتون رو بگید لطفا...
سلام
نظر دادن درباره ی دو-سه پاراگراف سخت است.
روایت این چند خط تقریبا خوب پیش می رود.
نثر غلط های زیادی دارد. «که» ها را »ک» و «به» ها را «ب» نوشته اید، «دیده ام» را «دید« و شاید هم منظورتان نگاه یا ... باشد در اینجا.
«به من گواه میداد» چندان دقیق نیست. «گواهی» می داد بهتر است. نثر نباید شبیه قطعه ادبی شود. ادیبانه نباشد بهتر است. باید داستانی باشد. روان باشد. از «نقطه» هم استفاده نکرده بودید و جملات بی سرانجام بودند در بسیاری موارد. عبارتی مثل «جان از تنم رها شد» هم دقیق نیست.
نثر باید برای نویسنده مهم باشد. کلمات تنها ابزار شما هستند. باید به درست نوشتن متعهد باشید.
فقط همین مقدار می توانم نظر بدهم که شاید چندان به کار شما نیاید.
اگر این برشی از رمان باشد، باید توجه بکنید که در رمان ساختار بسیار مهم است، یعنی سامان دادن به حوادث در طول مثلا چند صد صفحه. ارتباط صحنه ها به هم، تکنیک های روایت و دادن اطلاعات و نمایش صحنه ها.
ولی خب، از همین اندک معلوم است که استعداد و ذوق داستانگویی دارید و می توانید به جاهای خوبی برسید.
برایتان آرزوی موفقیت دارم.
من نویسنده ای رو میخوام که باهامون همکاری کنه داستان زندگیمون رو بنویسه یا حداقل راهنمای کنه چکار کنیم؟؟
سلام
نویسنده ها رو می تونید توی شبکه های اجتماعی مثل اینستاگرام پیدا کنید.
سلام من یه تیکه از کتابم رو نوشتم خوبه به نظرتون؟
به داستان زندگی راشل اوپنهایمر خوش آمدید.
درسته ، این منم ؛ راشلِ ۱۳ ساله.
دختری که باید وانمود کنه هیچ مشکلی نداره.
باید وانمود کنه از این همه تجملات خوشش میاد تا مبادا شهرت پادشاهی خدشه دار بشه.
در آن حادثه ی به ظاهر تصادف یک زوج به همراه فرزند ۱۳ ماهه شان مُردند.
زوجی که تا قبل از این حادثه ، پادشاه منطقه بودند.
پدر بزرگِ مادری ام آن زوج را میشناخت ، او تصمیم گرفت برای به هم ریخته نشدن اوضاع ، پادشاهی رو به دست بگیره و موفق هم شد.
خانواده ی ما متشکل از مادربزرگ و پدربزرگِ مادری ام،من، پدر و مادرم و خاله ام است.
خالهای که حتی نباید اسمش رو هم بیارم. بخاطر چی؟بخاطر ساده زیستی و مهربانی اش.در خانواده ما کسی نباید عاشق و شیفته ی پایین تر از خودش شود و با او ازدواج کند. خاله ی من عاشقِ مردی روستایی شد و با او ازدواج کرد و حال دیگر وارثِ اموال پدربزرگم نیست.
درسته ، خانواده ما همینقدر عجیب هستند.
پدر و مادرم اصرار دارند که اوپنهایمر ها همیشه باید در قصر های پادشاهی زندگی کنند و از هرچیز بهترین را داشته باشند. آنها نباید با افراد روستایی و کلبه نشین صحبت کنند و با آنها دوست شوند.
اما من کسی ام که این عقیده ها رو از هم میپاشه.
من و...
من و آدریَن واتسون.
سلام
به نظرم که خوبه. نشون میده که یک ذهن خلاق و داستانگو داری. اگه نوشتن رو ادامه بدهی به جاهای خوبی می رسی.
فقط یک نکته اینکه سعی کن اطلاعات ضروری رو به تدریج و در طول داستان در اختیار خواننده قرار بدهی. چیزی که بیشتر خواننده رو جذب میکنه صحنه های نمایشی هستند. یعنی موقعیتی که ما شخصیت رو در حال انجام یک کار می بینیم. خواننده دوست داره شخصیت رو در حالی که ماجراهایی رو رقم میزنه ببینه.
در هر حال، نوشتن رو ادامه بده.
موفق باشی
میخام راجب رمانی که میخام شروع کنم چندتا سوال بپرسم آیا شماره ای هست که من بهش زنگ بزنم سوالامو جواب بده؟
سلام
شماره ای برای تماس نیست
اگر سوالاتتون رو اینجا بپرسید و من وقت داشته باشم بهشون جواب میدم.
سلام من یک رمان خواندم که جلد دوم هم داشته اما الان حدود یک سال هست که دنبال جلد دوم آن رمان هستم اما در اینترنت و کتاب فروشی ها پیدا نمی کنم باید چه کار کنم؟
سلام
از طریق ناشر باید دنبالش بگردید
سلام من یک ساله یه رمان رو نوشتم و ویرایشش کردم خیلی دلم میخاد این رمان رو همه بتونن بخونن دلم میخاد علاوه بر نوشتن از نویسندگی درامد داشتع باشم من عاشق نویسندگی ام و هیچی بهتر از نوشتن حالمو خوب نمیکنه میشه کمکم کنید
سلام
برای اینکه رمان رو همه بخونن باید برای تبلیغات بکنی (اگه رمان به اندازه کافی خوب باشه) با تبلیغات دیده میشه و مخاطب ها رو به خودش جذب می کنه.
برای داشتن درآمد از نوشتن هم باید برنامه ریزی و هدفگذاری درست داشته باشی و هم اینکه با مطالعه و نوشتن مداوم مهارتت رو بالا ببری. معمولا یک نویسنده برای اینکه یک درآمد قابل توجه از نوشتن داشته باشه باید کتاب های زیادی نوشته و چاپ کرده باشه تا با حق التالیف تجدید چاپ کتاب هاش به یک درآمدی برسه. مگه اینکه واقعا یکی -دو تا شاهکار بنویسه که به یکباره ثروت افسانه ای به چنگ بیاره، که این مورد خیلی خیلی کم پیش میاد. مخصوصا تو کشور ما.
سلام ببخشید اگه اماکان داره منو باید نویسنده معرفی کنید بزرگی ترین لطف دنیارو در حقم میکنید
سلام
احتمالا منظورتان این هست که یک نویسنده معرفی کنم که شما از طریق اون ماجراهای زندگی تون رو تبدیل به رمان کنید.
به نظرم بهترین کار این هست که شما با ناشرین صحبت بکنید. اونها بهتر می تونن به شما کمک کنند. ناشرینی که شاید بتونن به شما کمک کنند اینها هستند.
شادان
علی
سخن نو
آئی سا
شقایق
برکه خورشید
همه ی این ناشرین در اینستاگرام صفحه دارند و همچنین دارای سایت اینترنتی هم هستند و می توانید شماره تلفن یا آدرس پستی ازشون بگیرید و در ارتباط باشید
سلام من زنی مهاجر هستم که بسیار زجر سختی کشیده ام من از 8 سالگی تا کنون معنی واژه لبخند رو به درستی نشناخته ام اگر داستان خود را تعریف کنم شاید دل سنگ هم برای من اب بشود دوست دارم اگر داستان زندگی ام را نوشتن اسم ان را بگذارم نقطه میدانید چرا بخاطر انکه زندگی من همیشه در یک نقطه است هیچ وقت تکان نخورده است همیشه زجر کشید هر شب با بغض و گریه سر را بر بالین میگذارم هیچ وقت رنگ خوش زندگی را ندیدم من میخوام داستان زندگی ام را نشر کنم که شاید بتوانم برای افراد خود خواه درسی بشوم... من زنی 45 ساله هستم که ده فرزند دارم و هم اکنون همرا چهار دختر نوجوانم درخانه با هزار رنج و سختی تنها زندگی میکنم من دختری دوازه ساله بود که خانواده ام مرا به یک پیرمرد پنجاه ساله داده اند بخاطر طمع به پول و هم اکنون ان شوهر پیر و دلسنگم از دنیا به دور هستندو این ها همه واقعتی است که گفتن کل ان ماها زمان میبرد...
سلام
از خواندن این سختی ها متاثر شدم
به امید روزهای بهتر
انشالله که تجربه های زندگی تان را کتاب کنید و با دیگران به اشتراک بگذارید.
:سلام روزتون خوش .. ببخشید من دارم رمان مینویسم و وبلاگ باز کردم که زمانم رو در اونجا بزارم ولی چجوری کنم که وقتی کسی دنبال زمان هستش بیاد وبلاگ من و اونو بخونه و چجوری بکنم که بعد از مدت ها همین جور که تو خونه نشستم بتونم رمان هام رو بفروشم چطوری میشه
سلام
کسب درآمد از طریق فروش کتاب رمان (نسخه الکترونیک یا چاپی) به این سادگی نمی تونه اتفاق بیافته. یک برنامه ریزی بلند مدت میخواهد.
خیلی از مسائل هست باید مد نظر قرار بگیره. مثلا انتشار محتوا در وبلاگ یا سایت باید به گونه ای باشد که در موتورهای جستجو شناخته شود و رتبه ی بالایی به دست بیاورد. یعنی در یکسری کلمات کلیدی پرمخاطب در صفحه اول نتایج جستجوهای گوگل قرار بگیرد.
اینکه چه نسخه ای از رمان برای فروش قرار بگیرد مسئله است. اینکه از طریق چه سایتی و سیستم فروشی برای فروش گذاشته شود مسئله است. بازاریابی و وصل شدن به بازارهدف، معرفی و شناساندن نویسنده و خیلی از مسائل دیگر مثل با مجوز یا بی مجوز بودن کتاب و ...
اگر هنوز در ابتدای راه نویسندگی هستید بهتر است تمرکزتان را به کسب مهارت در نویسندگی اختصاص بدهید. اگر هم فکر می کنید در سطح خوبی از نویسندگی قراردارید و میخواهید فروش مجازی کتاب را امتحان کنید با یک نفر متخصص در زمینه بازاریابی دیجیتال، مخصوصا حوزه کتاب، مشاوره بکنید.
سلام من دارم یک رمان از زندگیم مینویسم میخواستم بدونم شروع داستانم چجوری باشه که اون کسی که داره می خونه جذب بشه که ادامه ی داستانم بخونه؟
سلام
اگر بخواهی شروع داستان خیلی هیجان انگیز باشه، باید این سوال رو در ذهن خواننده ایجاد بکنی که: (بعدش چی میشه؟) و خواننده برای فهمیدن جواب این سوال مشتاق باشه که مطالعه رو ادامه بده.
مثلا با شخصیت اصلی رو در موقعیتی می بینیم که باید انتخاب سختی بکنه، مثلا بین اینکه بچه ی خودش رو نجات بده یا یه اتوبوس آدم رو؟
این یکی از راهکارها هست.
حالا بعضی از داستان ها ممکن است کلا فضای دیگه ای داشته باشند و بخوان با معرفی یه شخصیت جذاب کار رو آغاز بکنند.
ببخشید من دارم یک رمان کوتاه می نویسم میشه مراحل اولیه اش رو بگید.
مراحل اولیه اش یعنی چی؟
1) کارهایی که باید برای شروع نوشتن انجام بدید؟ یا 2) منظور صفحات ابتدایی رمان هست؟
اگه 1 هست: باید یک طرح کلی داشته باشید. یک معرفی از شخصیت و ویژگی هاش برای خودتون داشته باشید و ...
اگه 2 هست: صفحات ابتدایی هم می تونه از میانه ی یک صحنه حساس باشه، هم می تونه از روایت زندگی معمول شخصیت شروع بشه، یا توصیفی از یک مکان و ...
سوالتون خیلی کلی بود و نامفهوم.
من یه رمان نوشتم حالا نمیدونم چطوری انتشارش بدم ممنون میشم کمکم کنید
باید تبدیل به یک کتاب الکترونیکی با فرمتی مثل PDF و یا EPub بکنی و بعد در یکی از سایت های کتابخانه مجازی منتشر بکنی.
و اگه قصد چاپش رو داری باید ببری پیش ناشر.
سلام دوستان میشه کمکم کنید رمانم رو دریک سایت قرار بدم یاتبدیل به PDFکنم؟
به این آدرس برام ایمیل بزنید ممنونم
azarimoghadamelaheh@gmail.com:
سلام من نویسنده هستم و می خوام چند صفحه ای رو براتون بفرستم و نظر و انتقادتونو بگید و کمکم کنید
ممنون
سلام
دوست عزیز می تونید ارسال کنید
novel.home@yahoo.com
انشالله اگر فرصتش پیش بیاد متن رو می خوندم و نظرم رو میگم
موفق باشید
سلام. من یک سالی میشه توی یکی از انجمن های رمان نویسی فعالیت دارم؛ اما هنوزم از نوشته هام مطمئن نیستم.
میتونم براتون یکی دو صفحه بفرستم و نظرتون رو بدونم!؟
jfrya310@gmail.com
سلام
بله، می تونی ارسال بکنی. به این آدرس ایمیل:
novel.home@yahoo.com
انشالله اگه فرصت کافی داشتم میخوانم.
سلام من یه رمان نوشتم همه ازم میخوان ک انتشارش کنم ک بتونن دانلود کنن اگه میشه راهنماییم کنید.ممنون.
سلام
متن کتاب رو به یک فایل کتاب PDF یا EPUB تبدیل کنید و فایل رو برای دانلود در یکی از سایت های دانلود کتاب قرار بدهید.
یا اینکه خودتون کتاب رو در یک آپلود سنتر (مثل پیکوفایل) آپلود کنید و لینک دانلود بگیرید. بعد یک وبلاگ راه اندازی کنید. کتاب رو در اونجا معرفی کنید و لینک دانلود را در یک پست قرار بدهید تا دیگران بتونن دانلود کنند.
می تونید صفحه اینستاگرام ایجاد کنید و به وبلاگ لینک بدید. بعد از دیگران دعوت کنید تا کتاب رو دانلود کنند.
موفق باشید.
سلام وقت بخیر،من علاقه مندم با بابرخی از مجلات همکاری داشته باشم ویکسری مطلب مثل داستان کوتاه ، دل نوشته براشون ارسال کنم، شما اطلاع دارید چه مجله ای استخدام نویسنده دارد؟
ممنون
سلام
در حال حاضر خیلی از مجلات دیگه اون همه رونق ندارند.
شما باید به دکه روزنامه فروشی سر بزنی تا ببینی کدوم مجلات دارن منتشر میشن.
در ضمن، معمولا شیوه ی کار مجلات با نویسنده ها به صورت استخدامی نیست.
توی یک مجله معمولا بخش های مختلفی هست و هر بخش دبیر تحریریه خودش رو داره.
کار دبیر تحریریه این هست که یا به برخی ها پیشنهاد نوشتن مطلب میده و یا از بین مطالب رسیده مطالب مناسب رو برای چاپ انتخاب می کنه. معمولا به نویسنده هایی که بهشون سفارش مطلب میدهند حق التحریر می دهند. اما اینکه نویسنده ای استخدام بکنند کمی بعید هست. مخصوصا در این شرایط اقتصادی.
اگه صرفا میخواهید مطالبتان منتشر شود می توانید از سایت های اینترنتی استفاده بکنید. از مجلات آنلاین ادبی و هنری.
موفق باشید