دوستی با نام عرفان برایم نوشته است: {سلام خسته نباشید. اولین داستانی هستش که میخواهم بنویسم اما بنظرم بعد از اینکه مقدمه را نوشتم داستان خیلی گنگ میشود. من نویسنده چه سوالهایی باید از خودم بپرسم که داستان برای خواننده معلوم و مشهود باشد؟}
و همچنین ریحانه پرسیده است: {سلام. من ایده های زیادی تو ذهنم هست که همشون رو دوست دارم و نمی تونم رو یکیشون متمرکز بشم و همیشه از این شاخه به اون شاخه می پرم. هروقتم می خوام چیزی بنویسم تمام شوق و اشتیاقم می خوابه چون تمام چیزایی که پیش خودم تصور کردم فقط تو ذهن خودم بودن و پیش خودم میگم می تونم جوری بنویسم که بقیه متوجهش بشن؟ یا اصلا می تونم بنویسم؟ بعد نا انید میشم اما بازم میرم سراغش ولی بازم همون آش و همون کاسه...میشه کمکم کنید؟}
پاسخ من:
داستان زمانی برای خواننده گنگ و نامفهوم می شود که در درجه ی اول برای خود نویسنده به اندازه کافی روشن نیست. هر داستانی جهانی دارد. نویسنده تلاش می کند این جهان را از طریق به کاربردن کلمات در طول روایت در ذهن خواننده بسازد. بنابرین نویسنده باید شناخت کاملی از این جهان داشته باشد تا بتواند درباره ی آن با خواننده سخن بگوید. جهان داستان یعنی: آدم ها و ویژگی های شان، روابطشان با یکدیگر، مسائلی که با آنها درگیرند و همچنین زمان و مکانی که همه ی اینها در درون آن اتفاق می افتد. این مسئله در نوشتن رمان بیش از نوشتن داستان کوتاه اهمیت دارد.
ادامه مطلب ...