در صنعت نشر (مخصوصا در اروپا و امریکا) به آن دسته از کتاب های داستانی، رمان گفته می شود که عموما بیش از 300 صفحه باشد. البته تعداد صفحات یا لغات معیار درست و دقیقی نیست که بخواهیم خودمان را به آن مقید بکنیم. اینکه در اقتصاد نشر روی حجم و طولانی بودن رمان (کمیت) تاکید می شود دلایل خودش را دارد که لزوما با شاخص های کیفیت رمان منطبق نیست. عموم خوانندگان رمان هم دوست دارند کتابی که برای مطالعه تهیه می کنند ساعت های متمادی از روزها و هفته های شان را به خود اختصاص دهد و زمانی طولانی در جهان کتاب زندگی بکنند، که بسیار لذت بخش و سرگرم کننده هست. ....
متن کامل در ادامه ...
اما جواب این سوال که «چگونه رمانی طولانی بنویسیم بدون آنکه به آن آب ببندیم؟». یا اینکه اگر رمانی نوشتیم و دیدیم دیگر بیشتر از 100 صفحه نمی شود چه کار بکنیم؟
طبیعتا اگر بخواهیم رمان مان بیش از حجم اولیه اش باشد باید برگردیم و تغییراتی را از ابتدا در آن اعمال بکنیم. در واقع ما یک تنه ی نحیف در اختیار داریم که باید آن را چاق و فربه بکنیم. برای همین اینطور نیست که فقط از پایان هی آن را کش بدهیم تا طولانی تر شود. چون در این صورت به رمان خود آب بسته ایم و تلاش کرده ایم پایان بندی رمان را به تعویق بیاندازیم. نتیجه این می شود که با کلی اتفاقات بی ربط که با گذشته ی داستان ارتباطی ندارد رمان را پیش برده ایم. خواننده هم خیلی زود دست نویسنده را می خواند و می فهمد که نویسنده با آوردن اتفاقاتی که ریشه در گذشته ندارند و فی البداهه به ذهنش رسیده او را به صفحات بعد حواله می دهد.
بنابراین به نظرم بهتر است از واژه ی "حجیم" کردن به جای "طولانی" کردن استفاده کنیم.
♣ در طولانی کردن: ما کارمان را از صفحات انتهایی شروع می کنیم و حوادثی مرتبط یا غیرمرتبط با تنه ی اصلی داستان را به کار می افزایم و مدام پایان بندی رمان را به تعویق می اندازیم. اما ...
♣ در حجیم کردن: ما کار را از ابتدا باز نویسی می کنیم، از اولین صفحات.
شاید یکی از بهترین استعاره ها برای نوشتن رمان، استعاره ی زراعت باشد. به هر میزان که در شروع دانه در زمین بکاری، در پایان نسبتی از همان را درو می کنی. بنابراین هیچ کشاورزی نمی تواند انتظار داشته باشد یک مشت دانه بکارد و در پایان چند کامیون برداشت کند. نویسنده هم، هر چه که در ابتدای کارش تدارک ببیند بعد از آن محدود به همان خواهد شد و مجبور هست همان بذر اولیه را سر و سامان بدهد. بنابراین اگر رمانی را شروع کردید و دیدید خیلی زودتر از آنچه که فکرش را می کردید به نقطه ی پایانی رسیده اید، و دیگر نمی توانید بیشتر از 100 صفحه پیش بروید، نشان می دهد بذرهای شما استعدادی بیشتر از رشد کردن در طول 100 صفحه نداشته اند.
راه کارهای عملی:
1- روابط شخصیت را گسترش بدهید: کافی هست آدم های دیگری در زندگی شخصیت به صورتی پویا و فعال وارد شوند. خانواده، دوستان، همکاران، همکلاسی ها و هم دانشگاهی ها، همسایه ها و ... هر کدام از شخصیت ها می توانند با خود داستانی را وارد رمان ما بکنند. اگر خواست و هدف هر یک از این شخصیت های فرعی با خواست، هدف و نیاز شخصیت اصلی در تضاد و تعارض باشدما شاهد صحنه های تازه ای خواهیم بود که در آن ها شخصیت اصلی با شخصیت فرعی در کشمکش هست. فرض کنید که در داستان هیچ خبری از پدر و مادر و برادر و خواهر نیست. کافی هست برای شخصیت اصلی مان که درگیر بدهی و قرض هست و یک برادر انتخاب بکنیم که به تازگی ورشکست شده و در آستانه ی رفتن به زندان هست. یا یک پدر پیر و سالخورده که به تازگی سکته کرده و نیاز به مراقبت دارد. یا یک همکار تازه وارد که می خواهد جای او را اشغال بکند یا یک دوست همدانشگاهی قدیمی که می خواهد سر شخصیت اصلی کلاه بگذارد و از رانت او استفاده کند یا یک عشق جدید اعتنایی به شخصیت اصلی ما نمی کند یا ... هر چقدر روابط شخصیت گسترده تر باشد به همان میزان می توانیم خط داستانی بیشتری طراحی بکنیم.
2- فعال کردن شخصیت های فرعی: اگر از قبل شخصیت هایی فرعی داشتید که فقط در حد یک اسم در رمان حضور داشتند برای شان خط داستانی بنویسید. برای این شخصیت فرعی هدفی خلق بکنید که در تضاد با شخصیت اصلی هست. مثلا: قبلا در رمان به صورت گذرا به مرد همسایه اشاره کرده اید که در طبقه ی پایین زندگی می کند و فقط اسم او را گفته اید و تمام. حالا می توانید این شخصیت را در کشمکش با شخصیت اصلی فعال بکنید. شخصیت ما هر شب خسته از کار به خانه بر می گردد. شخصیت مرد همسایه را تبدیل به مرد تندمزاجی می کنیم که دوست دارد هر شب بعد از ساعت 12 با صدای بلند موسیقی گوش کند، یا با دوست هایش مهمانی شبانه داشته باشد و بلند بلند حرف بزنند و با تعریف کردن جوک های رکیک قاه قاه بخندند. برای همین آسایش را از شخصیت اصلی می گیرد. حتی می توانیم این شخصیت فرعی را بیشتر معرفی بکنید و وارد زندگی اش شویم: مجرد هست؟ چرا ازدواج نکرده؟ چرا موسیقی گوش می دهد؟ مگر فردا نباید سر کار برود؟ هر چقدر شناخت ما از این شخصیت فرعی بیشتر شود می توانیم بیشتر به او بپردازیم و شاهد این باشیم که در مقابل خواست شخصیت اصلی برای سر و صدا نکردن مقاومت می کند و بعد از قصد مهمانی هایش را طولانی تر می کند و سر و صدای بیشتری به راه می اندازد. می توانیم نشان بدهیم که زن این مرد او را رها کرده یا مردهمسایه به تازگی شکست در عشق را تجربه کرده یا از کارش اخراج شده یا ... این فقط یک مثال ساده و دم دستی بود برای اینکه داستان مان را پر و پیمان تر و صحنه های جان دار تازه ای به رمان اضافه کنیم.
3- وضعیت زندگی شخصیت را دشوارتر و بحرانی تر بکنید: هر چقدر که شخصیت در شرایط بحرانی تری به سر ببرد به همان میزان لازم هست که فعال تر و پویا تر باشد و به جای آنکه در پی حل کردن فقط یک مشکل باشد به دنبال چند هدف باشد و برای رسیدن به چند هدف تلاش بکند. شاید شما رمانی عاشقانه می نویسید که در آن شخصیت مرد در تقابل با پدر پولدار دختر هست که حاضر نیست دختر به آدم مفلس بدهد. طبیعتا همین یک ایده قابلیت آنچنان زیادی برای نوشتن رمانی بلند ندارد. حال ما مانع های دیگری بر سر راه رسیدن پسر به دختر مورد علاقه اش قرار می دهیم: یک رقیب عشقی پولدار که برق کاپوت ماشینش می تواند هر لحظه دل دختر را بلرزاند و پدر دختر را مجاب کند. یا یک پدر معتاد که پسر نمی خواهد خانواده دختر متوجه او شوند. یا اقساط وامی که پسر از عهده ی پرداخت آنها بر نمی آید یا صاحبخانه ای که می خواهد پسر را بیرون کند یا ...
4- کشمکش را در چند لایه ایجاد بکنید: کشمکش می تواند در چند سطح اتفاق بیافتد.
الف: درونی (کشمکش شخص با خودش)
ب: میان فردی (کشمکش شخص با افراد دیگر)
پ: اجتماعی ( با یک نهاد یا یک سازمان یا یک تفکر و ایدئولوژی)
ت: طبیعت (سیل و زلزله یا سختی زندگی در کوهستان و جنگل یا گیر کردن در یک بیابان بی آب و علف یا ...)
ج: با نیروهای مافوق الطبیعه
اگر رمان ما فقط در یکی از لایه ها پیش برود احتمالا طرحی لاغر خواهد داشت اما اگر شخصیت در چند لایه هم با خود، هم با افراد دیگر و هم با یک نهاد اجتماعی در کشمکش باشد رمان ما بسیار پر مایه تر و غنی تر خواهد بود. مثلا همان شخصیت مرد جوان عاشق علاوه بر شخصیت های دیگر می تواند با خود هم در کشمکش باشد. مثلا از حس خود کم بینی در عذاب باشد و تلاش کند که در طول رمان به این حس خود کم بینی غلبه بکند. یا او یک فرد مذهبی باشد که فکر کند این عشق در تضاد با باورها و عقایدش هست یا او در طی یک زلزله و نابسامانی بعد از آن رد و نشانی دختر را گم بکند. می بینید که از آن پیرنگ تک بعدی به سمت یک پیرنگ چند لایه پیش رفتیم.
به نظر شما قلعه حیوانات اثری مفهوم زده است ؟
سلام
نظر شما چیه؟
به نظر من مزرعه ی حیوانات یک اثر سمبولیک هست و جورج ارول با نظیره گرفتن هر یک از طبقات و گروه های اجتماعی با یکی از گروه ها و طبقات جامعه کمونیستی حرفش را از طریق روابط متقابل حیوانات مزرعه می گوید.
اما یک نکته وجود دارد. این رمان آنقدر جملات شاخص و طلایی دارد و آنقدر این جملات به عنوان "نقل قول" و حتی ضرب المثل به کار می رود(مثل جمله ی : همه حیوانات با هم برابرند، اما بعضی برابرترند) که باعث می شود به خاطر تکرار و ارجاع، بسیار پر رنگ شود و حتی به خاطر همین شاخص بودن و تکرار به نظر مستقیم گویی برسد.
نکته ی دیگر هم اینکه در یک اثر سمبولیک مخصوصا وقتی رمان یک رمان "اندیشه" هست و نه صرفا یک رمان "سرگرم کننده" و به همین خاطر گاهی بحث مضمون و محتوا بیشتر در کانون روایت نویسنده قرار می گیرد. برای همین نمی توان خرده گرفت که چرا بعضی از جاها به نظر می رسد حرف ها خیلی گل درشت و شاید حتی توی ذوق زننده باشد. خاصیت این رمان ها (رمان های اندیشه) این هست که هر آن احتمال دارد حرفها تبدیل به شعار شود. شعار سیاسی و یا اخلاقی. برای همین می شود اغماض کرد. هر چند باز جورج ارول سعی کرده است از طریق شخصیت های حیوانی سمبولیک و روابط بین آنها حرفش را بزند و شعار مستقیم ندهد.
برای همین وقتی نویسنده یک مضمون سیاسی یا اخلاقی و یا فلسفی را دستمایه ی کارش قرار می دهد و پیرامون این مضماین قلمفرسایی می کند دیگر اسمش مفهموم زدگی نیست چون ذات این نوع از رمان ها پرداخت مفاهیم و معانی هست. هر چند در این رمان ها هم نویسنده باید سعی کند داستانی برای تعریف کردنش داشته باشد و صرفا شعار ندهد.
امیدوارم منظور را رسانده باشم.
ببخشید وقتی میگن یک مثر مفهوم زده است ، به چه معناست ؟
سلام
در بیشتر وقت ها به این معنی هست که نویسنده خواسته فلسفه بافی بکند. یعنی به زعم خودش حرف های مهم و پرمغز بزند ولی ناخواسته در این کار دچار مستقیم گویی و پرگویی شود.
بهتر است نویسنده مفاهیم داستان را به صورت غیرمستقیم و در قالب اتفاقات و حوادث و کنش شخصیت و انتخاب های شخصیت در لایه های زیرین داستان به مخاطب القا بکند.
نه اینگه به صورت شعارگونه و گل درشت و با لحن موعظه گونه داد سخن سر بدهد.
صرفا نگوید "زندگی بی معنی و پوچ هست" بلکه این پوچی و بی معنایی را در قالب رفتار و کنش شخصیت نشان بدهد.
موفق باشی
سلام . در یک رمان با سبک نمادگرا ، آیا داشتن زمان حائز اهمیت است ؟ یا میشود با خواست خود نویسنده زمان را فاش نکرد تا به زمان های متفاوت آنرا تعمیم داد؟
سلام
بله، گاهی نویسنده می خواهد داستانش به زمان و حتی مکان خاصی محدود نباشد تا به شرایط مختلفی قابلیت دلالت داشته باشد. بنابراین داستان فرازمان-فرامکان روایت می شود. یا حتی ممکن است داستان در گذشته ای یا آینده ای خیالی باشد بدون آنکه به تاریخ دقیق و واقعی اشاره بکند اما مشخص باشد که زمان داستان در کل نسبت به زمان زیست خواننده عقبتر یا جلوتر هست اما چه قدرش مشخص نباشد.
سلام من یه سوال داشتم . میشه توی رمان مثلا شخصیت اصلی بمیره و یه شخصیت اصلی دیگه بیاریم توی داستان؟
یه سوال دیگه.میشه هویت اصلی شخصیت اصلی رو اول کار فاش نکنیم و بعدا خصوصیت اصلیشو بیاریم توی داستان؟
ممنون از مطالب خوبتون
سلام
شدنش که میشه. اما نویسنده باید خیلی حواسش جمع باشه. چون اگه مخاطب به یک همذات پنداری با شخصیت اصلی اول برسه، خارج شدن اون از خط داستان می تونه خواننده رو دلزده بکنه و دیگه فرصت چندانی برای همراه شدن خواننده با شخصیت اصلی دوم نباشه. مخصوصا اگه رمان شخصیت محور باشه و نه طرح محور. یعنی شخصیت در اون رمان اولویت بیشتری به طرح و حرکت طرح داشته باشه. منطق این قضیه (حذف شخصیت اصلی) هم باید حتما روشن باشه.
در پاسخ به سوال دوم شما، مخفی کردن اطلاعات در داستان باید با منطق صورت بگیره یعنی اینطور نباشه که راوی بتونه و باید بگه، اما نگه! کار سختی هست. افشای مرحله به مرحله اطلاعات درباره شخصیت یا هر چیزی باید حساب شده صورت بگیره.
موفق باشی
سلام
ببخشید یه سوال من ایده های زیاد و متنوع دارم و دوست دارم همشون رو بنویسم و همین باعث شده موقع نوشتن بخوام وارد یه داستان با ایده و ژانر متفاوت بشم برای همین خیلی سخت میتونم داستان رو تموم کنم
میشه یه کمکی بهم راجب این موضوع بکنید؟واقعا برام سخته انتخاب یکی از ایده هام
سلام
اول اینکه باید صبور باشی. خیلی ها می گویند درس اول نویسندگی (و شاید هر کار دیگری) صبوری هست.
نکته بعد اینکه حتما یک طرح کلی برای خودت بنویس و تمرین کن به این طرح کلی پایبند باشی.
این طرح کلی شامل ابتدا-میانه-پایان خواهد بود. اگر بتوانی این کلیت را همان ابتدا ترسیم کنی و به آن پایبند باشی میتوانی کار رو به پایان برسونی بدون آنکه به خاطر هجوم ایده ها مدام مسیر رو تغییر بدی.
نکته ی سوم هم اینکه یک دفتر یادداشت برای ایده هایت اختصاص بده.
وقتی که داری روی یک رمان کار می کنی و یکهو یک ایده ی تازه به ذهنت میرسه که فکر میکنی تو رو از مسیر خارج میکنه این ایده رو توی اون دفتر بنویس. در حد چند خط. اجازه نده بیشتر از این تو رو به خودش مشغول بکنه. بعد خیلی سریع برگرد سر کار اصلی و رمان رو توی همون مسیر قبلی ادامه بده. اینطوری خیالت راحت هست که ایده هات فراموش نمیشن و توی کارهای جدید می تونی از اونها استفاده کنی یا هر کدوم تبدیل به یک رمان بشه. اگر بدونی ایده ها یک جایی ثبت شده اند خیالت راحت خواهد بود و تلاش نمی کنی به هر قیمتی همه ایده ها را یکجا استفاده کنی.
با آرزوی موفقیت
سلام خسته نباشید
من شروع به نوشتن رمانی با ژانر ارام وعاشقانه کردم
در رابطه با انتقال حس به خواننده استعداد خوبی دارم اما توی مکالمه نه
میخواستم راجب این کمکم کنین و در اخر برای ورورد شخصیت اصلی مرد به داستان نیاز به ایده دارم
سلام
مرسی
اگر منظورتان از مکالمه، دیالوگ های بین شخصیت ها هست، برای مسلط شدن در این قضیه هم می توانید دیالوگ های قوی در رمان های خوب را مطالعه بکنید و هم سری به کتاب های آموزشی داستان نویسی بزنید. اما علی الحساب چند نکته درباره نوشتن دیالوگ خوب:
1- دیالوگ بین شخصیت ها لزومی ندارد عین واقعیت باشد. در گفتگوهای واقعی کلی حرفهای تکراری و پیش پا افتاده و بدون ظرفیت دراماتیک گفته می شود. فقط باید جایی از دیالوگ استفاده کرد که جز دیالوگ چاره ای نیست.
مثل این گفتگو:
سینا گفت: سلام.
مادرش جواب داد: علیک السلام.
سینا گفت: مادر جان خوبی؟
مادر گفت: خوبم تو چه طوری؟
---
خب تمامی این گفتگوها را می شود در یک جمله خلاصه و روایت کرد:
سینا با مادرش احوالپرسی کرد.
2- بهتر است گفتگو به صورت بیرونی یا درونی دارای جدال و کشمکش باشد. یعنی شخصیت ها همدیگر را وادار به کنش کنند. در داستان معمولا جواب عبارتی مثل "چه طوری؟" ، "خوبم" نیست. چیزی است که توجه مخاطب را به خودش جلب کند. مثل نمونه های زیر:
- چه طوری؟
1- هزار بار گفتم جورابات رو هر گوشه از این خونه پرت نکن. این هزار و یک بار.
2- چی شده حال مادرت رو می پرسی؟ نکنه باز پول تو جیبی میخوای.
3- مگه برات مهمه.
4- ...
همانطور که می بینید در چنین شرایطی دیالوگها بسیار جذاب خواهد بود و نظر خوانندگان را به خود جلب خواهد کرد.
3- بهتر است تا آنجا که می توانیم گفتگو را شرح ندهیم و توصیف نکنیم، مثلا با عباراتی نظیر:
حمید لبهاش رو جوبید و گفت: ...
با صدای بلند فریاد زدم که: ...
با لحن سرزنشگری زیر گوشم گفت: ...
باید طوری دیالوگ ها را بنویسیم که حالت گوینده در خود جملاتی که می گوید القا شود. بنابراین باید کلمات را به دقت انتخاب کنیم. مثل تفاوت هایی که در عبارت های "بفرما، بتمرگ، بشین" وجود دارد. هر سه ی این عبارت ها از مخاطب می خواهد که بنشیند. یکی با احترام و ادب. دیگر با تحکم و بی ادبانه و سومی تقریبا خنثی.
4- دیالوگ بیشتر برای شخصیت پردازی و پیشبرد داستان هست. بهتر است از دادن اطلاعات زیاد در طی گفتگو خودداری کنیم و اطلاعات را به صورت مستقل به خواننده انتقال بدهیم. لزومی ندارد شخصیت ها در حین گفتگو از اتفاقات گذشته بگویند و درباره ی آدم ها و اشیا کلی اطلاعات بدهند.
5- در دیالوگ ها نبایدبرای انتقال برخی اطلاعات به خوانندگان، شخصیت ها راجع به چیزهایی حرف بزنند که خودشان از آنها آگاه هستند. مثلا گفتگوی زیر:
علی گفت: رضا جون، فردا جمعه است، اداره هم تعطیله، تو هم که کارمند اداره برق هستی قرار نیست سر کار بری. یه قرار بگذاریم بریم کوه؟
معلوم هست که تاکید نویسنده به کارمندی یکی از شخصیت ها صرفا برای این هست که مخاطب از شغل وی آگاه شود. در حالی که نیازی نیست به این مسئله اشاره شود.
6- دیالوگ ها باید حدالمقدور موجز و کوتاه باشند و درونیات شخصیت را افشا بکنند. حس و حال شخصیت را در یک موقعیت خاص انتقال بدهند و باعث پیشبرد داستان رو به جلو شوند.
امیدوارم این نکات مفید باشند.
درباره ی ورود یک شخصیت هم بستگی به پیشینه ی داستان دارد و نمی شود همینطور نظر داد.
موفق باشید
سلام
یکی از روش هایی که من برای افزایش صفحات یا حجیم شدن میخوام انجام بدم توصیف بیش از حد جزئیات در برخی از قسمت های رمانمه .مثلا به جای اینکه بگم از خیابانی می گذشت میام کل خیابون رو توصیف می کنم در این رابطه توضیحی دارید.
سلام
توصیف یک تصویر ایستا هست. یعنی حرکتی توی اون نیست. اما خوانندگان رمان دوست دارند که رمان به جلو حرکت بکنه. توصیف بیش از حد رمان رو کند می کنه. توصیف باید به اندازه ای که ضرورت داره بشه وگرنه بیش از اون مفید نیست و خواننده رو خسته می کنه.
با سلام من دارم روی یه رمان تاریخی ولی تاحدودی فانتزی کار می کنم و مطمئنم نظیرش نوشته نشده ولی فقط توی نوشتن لحن بیان ها و انتخاب زبان نوشتاری خیلی شک دارم هدف های بزرگی دارم این کتاب می تونه آینده ی منو خانوادم باشه ولب نمی دونم از کی کمک بگیرم کسی هست معرفی کنید؟
سلام
این خیلی خوبه.
من پیشنهاد می کنم حتما به اندازه کافی مطالعه کن. مخصوصا کتاب نویسنده های ایرانی که نثر خوبی دارند رو مطالعه کن تا با زبان داستانی به اندازه کافی آشنا بشی. فقط با مطالعه میشه زوایای نثر مسلط شد. با تکرار و تمرین می تونی قلمت رو قوی کنی. بهترین کمک مطالعه و مشق کردن هست.
اگر یک داستان زیبا داشته باشیم ولی اگر مجبور باشیم یک داستان 100صفحه برای مقدمه بنویستیم که در یک جلد بیاید به نظر شما این خوب است؟ لطفا نظر بدهید.
سلام
متوجه منظورتان نشدم
اگر نیاز به مقدمه چینی و دادن اطلاعات بیشتری باشد طبیعتا باید در رمان بیاید در غیر این صورت ضرورتی ندارد. منظور من از مقدمه چینی مثلا پیش زمینه اتفاقات و گذشته شخصیت هست.
سلام امیدوارم خوب باشید میشه من با ایمیل با شما صحبت کنم
در رابطه با کتابم ؟؟؟؟؟
سلام
بله می تونید ایمیل بزنید. من هر موقع فرصت کافی داشته باشم به ایمیل ها جواب می دهم.
سلام خسته نباشید کانال خیلی عالیه و مطالب بسیار مفید و آموزنده است و خیلی به دردم خوردند از شما ممنون که انقدر زحمت میکشید و وقت می گذارید از شما می خوام که مطالبی راجع به خانوم جی کی رولینگ قرار بدید و اینکه سبک نویسندگی من دوست دارم که رمانی مثل رمان های بنویسم
سلام
ممنونم از لطفتان
مرسی که کانال و سایت را همراهی می کنید
سعی می کنم درباره موضوعی که خواستید هم مطلبی منتشر بکنم
موفق باشید
سلام و عرض ادب خدمت نویسنده محترم واقعا نهایت تشکر رو ازتون دارم بابت این اطلاعاتی که در اختیار ما گذاشتید . من در حال حاضر آماده شروع یک رمان تخیلی حقیقی هستم که سرگذشت زندگی خودم هست به اسم هبوط ستاره . اما نمیدونم واقعا امکان اینکه من یک رمان تخیلی حقیقی خوب بنویسم هست یا نه چه نکاتی رو باید رعایت کنم ؟
سلام
ممنونم از لطفتون
متوجه منظورتون از رمان "تخیلی حقیقی" نشدم. این ترکیب کمی متناقض هست.
لازم بود بیشتر توضیح بدهید
اما پیشنهاد می کنم کتاب هایی که در ژانر کتاب شما و نزدیک به موضوع رمان شما هستند مطالعه بکنید می تونه کمک خوبی باشه
سلام
ممنون بابت مطالب مفیدتون. لطفا برام رمان هایی که براساس زندگی واقعی نوشته شده معرفی کنید. من یک سری خاطره دارم که در حال تبدیلشون به داستانم و به مطالعه در این زمینه نیاز دارم.
میخوام مشخص باشه که براساس تجربیات هست.. مثل خاطره گویی..
سلام
الان حضور ذهنی درباره اینکه چه رمانی درست منطبق بر واقعیت بوده ندارم. چون رئالیستی ترین رمان ها از فیلتر ذهن نویسنده می گذرن و تخیل در شکل دادن اونها نقش داره.
نکته ی بعدی هم اینکه اگر بخواهیم واقعیات و تجربیات شخصی رو طوری بنویسیم که به شکل یک گزارش از زندگی در بیاد دیگه رمان نمیشه. در بهترین حالت میشه زندگی نامه.
سلام ، اگه میشه یکم از بحث نوشتن دور شم ، در رابطه با مطالعه سوال دارم . مطمعنا قدم اول و مهم نوشتن مطالعه کردنه .من یه زمانی خیلی کتاب میخوندم ولی جدیدا تا شروع میکنم به خوندن کتاب یا حوصلم سر میره یا از خوندنش خسته میشم ، حالا فرقی نمیکنه داستانش جالب باشه یا نه ، ب نظرتون واسه جلوگیری از تنبلیم تو کتاب خوندن چیکار کنم ؟
سلام
ممکنه موقتی باشه و به خاطر شرایط روحیت توی یک دوره خاص مقطعی.
گاهی وقتا پیش میاد که شور و شوق یک چیز توی ما فروکش می کنه.
به نظرم چندتا کتاب جالب و مهیج رو توی برنامه مطالعه ات قرار بده و شروع کار رو با آنها پیش ببر.
مثلا کتاب های طنز یا پلیسی چیزی که از همان اول برات جذاب و گیرا باشه و ...
زیاد هم سخت نگیر