سوال ترنج:
زاویه دید و راوی در رمان پلیسی.
یه چیزه که حسابی منو برده توی فکر! و نمیدونم دقیقا چکار باید بکنم...
زاویه دید اول شخص رو خیلی دوست دارم ولی بخاطر محدودیتی که داره مجبور شدم راوی دانای کل رو انتخاب کنم (بخاطر ژانر پلیسی) ..اصولا خودم با راوی دانای کل راحتم..
حالا نمیدونم این روش هم درسته که رمان با چند زاویه دید نوشته بشه؟؟؟ مثلا راوی اول شخص با سوم شخص ترکیب بشه؟؟؟ مثلا چیزی که براش در نظر گرفتم ، اینه که (راوی اول شخص،برای شخصیت اول داستان ) و (راوی دانای کل برای بقیه شخصیت هاو ) باشه...
این مدلی هم قابل قبوله؟؟؟
◄ پاسخ من: سلام.
از آخر سوالتون بیام اولش.
میشه رمان رو با چندتا راوی و با شکلهای روایتی مختلفی نوشت. یعنی هم نوع راوی مثلا اول شخص و سوم شخص یا حتی دوم شخص یا اول شخص جمع باشد و هم شکل روایت در بخش های مختلف متفاوت باشد. مثلا بخشی از رمان به وسیله شکل نامه روایت شود، بخشی از آن به صورت اعترافات یک مجرم و بخشی دیگر به صورت روایت مستقیم راوی دانای کل.
توی کارهای ایرانی آخرین کاری که خوندم رمان رو با دوتا راوی روایت کرده بود، کتاب «آفتاب پرست نازنین» نوشته ی محمدرضا کاتب بود که یکدرمیان از روایت اول شخص و سوم شخص استفاده کرده بود.
اما اونچیزی که این وسط مهم هست اینه که نویسنده برای این کار دلیل قانع کننده ای داشته باشه. مثلا استفاده از یک راوی نتونه از پس بیان پیچیدگیهای داستان بربیاد و برای همین چندتا نظرگاه رو به جهان داستان باز بشه، مثل کاری که فالکنر توی رمان «خشم و هیاهو» انجام داده و توی مصاحبهاش با پاریس ریویو به این نکته اشاره کرده. این مصاحبه رو می تونی توی کتاب «کار نویسنده» و «رمان از روی دست رمان نویس» بخونی. اولی با ترجمه اخوت و دومی با ترجمه محسن سلیمانی.
و اما درباره نوع راوی توی رمان ژانر پلیسی، این ژانر یک سری کلیشهها رو تکرار می کنه تا از این طریق مخاطبانش رو همیشه داشته باشه. یعنی از یک سری شیوه ها و تکنیک های پذیرفته شده برای کارش استفاده می کنه.
اما توی سبک ها و شیوه های جدید، مثلا پست مدرنیستی، بعضی از نویسنده ها هستند (مثل پل استر) که از همین فرم (Form) رمان پلیسی برای روایت رمان استفاده می کنند و اتفاقا به شیوه راوی اول شخص هم می نویسند. پیشنهاد می کنم کارهای ابتدایی پل استر را حتما بخونی. کارهایی مثل «شهر شیشه ای»، «ارواح» و تا حدودی هم رمان «هیولا»یش را.
محدویت همیشه بد نیست و اتفاقا از نظر زیبایی شناسی ادبی این محدویت میتونه باعث جذابتر شدن کار بشه. هر چقدر اطلاعاتی که به تنه ی رمان تزریق میشه محدود و در طول رمان باشه، به همون مقدار به حس کنجکاوی و تعلیق و جذب کردن مخاطب افزوده میشه.
من سعی می کنم توی بحث های بعدی این قضیه رو در حد وسعم باز کنم. اما پیشنهاد می کنم تا اون موقع از کتاب «کتاب ارواح شهرزاد» نوشته ی شهریار مندنی پور، بخش پایانی کتاب که پیوست هست و درباره فرم هست حتما بخونی که در اونجا درباره این محدودیت و زیبایی شناسی ادبی خیلی خوب و دقیق نوشته.