اگر وارد یک کارگاه نجاری شوید و از استاد کارگاه بپرسید: مشغول ساختن چه هستید؟ مطمئن باشید که بلافاصله پاسخ می دهد: «میز» و یا «صندلی» و یا قفسه کتاب» و، یا ... یعنی موضوع کارش کاملا برایش روشن است. یک نجار پیش از آنکه به سراغ اره، تیشه، میخ و تخته برود، برای خودش روشن می کند که قصد دارد چه بسازد. یک داستان نویس هم قبل از هر چیز باید بداند که قصد دارد درباره ی چه موضوعی داستان بنویسد. اگر غیر از این باشد، نمی تواند داستانی بنویسد. این کار مثل این می ماند که ما بدون آنکه بذری در زمین بکاریم، در انتظار محصولی از آن زمین باشیم.
موضوع، در حقیقت بذر اولیه ای است که در زمین ذهن داستان نویس کاشته می شود، و داستان بر اساس همین بذر اولیه است که رشد می کند و شکل می گیرد.
موضوع کل فضای داستان را در بر می گیرد، بدون آنکه نظر نویسنده را در مورد آن مسئله خاص مطرح کند. مثلا موضوع می تواند تولد، عشق، فقر و یا ... باشد. بدون آنکه فعلا بر سر این بحث کنیم که عشق چیز خوبی هست یا اینکه مثلا هر آدمی حتما باید در زندگی اش عشق را تجربه کند، یا اینکه تنها عشق راستین عشق مادر به فرزند هست.
منابع یافتن موضوع
محیط اطراف ما پر از موضوع های خوب برای نوشتن داستان است، ولی همانطور که مثلا یک معلم شاگردش را وا می دارد تا برای کشیدن نقاشی, خاطرات گذشته اش را مرور کند، یک نویسنده هم برای پیدا کردن یک موضوع خوب، باید خاطرات گذشته اش را با دقت مرور کند و محیط اطرافش را نیز دقیقا از نظرش بگذارند. اگر نویسنده ای قادر نباشد موضوعی برای نوشتن داستان بیابد، به علت بی دقتی و عدم توجه او به خاطرات گذشته، محیط اطراف و حالات درونی خود او است.
محیط اطراف داستان نویس و ذهن او را می توان به دو سنگ آتش زنه تشبیه کرد. اگر این دو سنگ را به هم بزنیم، جرقه ای ایجاد می شود که این جرقه، بذر اولیه و یا همان موضوع داستان است. ولی اگر یکی از این سنگها نباشد برخوردی بین این دو سنگ ایجاد نخواهد شد و جرقه ای نیز به وجود نخواهد آمد.
فرض کنید در یکی از روزهایی که شما مریض بودید و در خانه استراحت می کردید، هواپیماهای دشمن، مدرسه ی شما را بمباران کرد و چندین نفر از دوستان و همکلاسی های شما شهید شدند (مثلا شما سال های جنگ را تجربه کرده اید). مطمئنا از شنیدن این خبر بسیار متاثر شدید و به دیدن مدرسه ی بمباران شده ی تان رفتید. اگر ذهن شما، مانند یک داستان نویس فعال باشد، اولین موضوعی که برای نوشتن داستان انتخاب می کنید، بمباران خواهد بود. این انتخاب، اولا نشانه ی حضور شما در محیط بمباران شده است، ثانیا نشان دهنده ی حساسیت و دقت شما در مسائل و مشکلاتی است که مردم با آن درگیرند.
بنابراین میان دو سنگ آتش زنه، یعنی ذهن شما و محیط زندگیتان، برخوردی به وجود آمد و بر اثر جرقه ی حاصل از این برخورد، برای نوشتن داستان، موضوع بمباران در ذهنتان شکل گرفت. مسلما اگر به محیط اطرافتان توجه نمی کردید و یا در شهری زندگی می کردید که هیچگاه توسط دشمن بمباران نمی شد، احتمال انتخاب موضوع بمباران بسیار ضعیف می شد.
منبع دیگری که برای یافتن موضوع باید به آن توجه کرد، مرور خاطرات است. داستان نویس باید به حوادثی که در گذشته پیش آمده است و یا در حال حاضر پیش می آید، دقت داشته باشد. بسیاری از داستان نویسان، بر اساس موضوعات زندگی گذشته شان، داستانهای زیبایی نوشته اند. حال اگر شما هم حوادثی که در گذشته برای تان اتفاق افتاده است و یا خاطراتی را که در ذهن دارید، مرور کنید، مسلما موضوع های بسیار خوبی برای نوشتن داستان می یابید. مثلا: شب امتحان، اولین روز مدرسه، قهر و آشتیهایی که در مدرسه داشته اید، روز گرفتن نتیجه امتحانات، رفتن به کوه و صحرا، و صدها موضوع دیگر... و حتما، شما به عنوان یک انسان در مقابل هر یک از این حوادث، واکنش های روحی خاصی داشته اید. یعنی این حوادث در شما اضطراب، شادی و یا حالات روحی به وجود آورده و به خاطر این احساس، جایی در ذهن تان یافته است. شما می توانید با مراجعه به آنها، داستان خوبی بنویسید.
از هر موضوعی باید در حد خودش انتظار رشد داشت.
مدتی بود که برادر کوچکم به قطعه ای از باغچه ی حیاط بیش از اندازه آب می داد. این کارش مرا کنجکاو کرد. به دنبال آن بودم که ببینم علت چیست و چرا به بقیه ی باغچه، به این اندازه نمی رسد. وقتی از او سوال کردم، متوجه شدم در آن نقطه از باغچه، بوته ی گل سرخی را کاشته است و چون دلش می خواهد که بوته ی گل سرخ، تنه ای مانند درخت بلوط سر کوچه مان پیدا کند، مرتب به آن آب می دهد. برایش توضیح دادم که بوته ی گل سرخ به اندازه ی خودش رشد می کند و آب دادن زیاده از حدف نه تنها رشدش را بیشتر نمی کند، بلکه ممکن است آن را از بین ببرد. توقع ما برای رشد هر بوته ای باید به اندازه ی ظرفیت خودش باشد. در مورد داستان هم همین طور است. ما نباید از هر موضوعی انتظار رشد و گستردگی فراوان داشته باشیم. بعضی از موضوعات، مناسب داستان های کوتاه هستند و برخی مناسب داستان های بلند، از موضوع ساده ای مانند: سلام، آشتی، لبخند، قهر و ... نمی توان انتظار داشت که مثل موضوعات گسترده ای مانند جنگ، انقلاب و ... رشد کنند و گسترده شوند.
با استفاده از یک موضوع می توان داستان های متفاوتی نوشت. در داستان هم موضوع واحد، هیچگاه دلیل نمی شود تا داستان هایی که بر اساس آن نوشته می شود شبیه یکدیگر باشند. مثلا با توجه به موضوع جنگ، می توان داستان هایی نوشت درباره ی شب عملیات، روز پس از عملیات، مادری که نامه ی فرزند مفقودش را دریافت می کند، رزمنده ای که در دست دشمن اسیر شده و در مقابل شکنجه های روحی و بدنی آنها مردانه ایستاده است، و هزاران داستان دیگر که موضوع همه آنها جنگ است؛ منتهی در هر یک می توان از زاویه ای جداگانه به جنگ نگاه کرد. البته به شرطی که نویسنده سعی نکرده باشد، داستانی شبیه داستان دیگران بنویسید، بلکه باید کاملا از تجربیات، مشاهدات، مطالعات، استعداد و تخیل خود استفاده کرده باشد.
چکیده ای آنچه تا اینجا گفتیم:
1. برای نوشتن داستان، نخست باید موضوع آن روشن شود.
2. موضوع داستان در پی اثبات یا رد عقیده و یا نظری نیست.
3. با توجه به محیط اطراف و خاطراتمان می توانیم به موضوع های خوبی دست یابیم.
4. از هر موضوعی باید در حد خودش انتظار رشد داشت.
5. موضوع واحد، دلیل نمی شود که داستانها شبیه به هم و مشابه شوند.
منبع: کتاب پلی به سوی داستان نویسی - نوشته ی : داریوش عابدی
من میخوام بدونم کجا باید داستانمو بنویسم تو چه برنامه ای
سلام
لزومی نداره حتما دنبال برنامه ی نرم افزاری خاصی باشید. کافی هست یک دفتر صدبرگ بردارید یا چند تا کاغذ سفید پیش روی تان بگذارید و شروع کنید به نوشتن.
اگر هم منظورتان تایپ کردن داستان هست می توانید از نرم افزار آفیس وورد استفاده کنید.
و یا اگر دنبال اپلیکیشن اندرویدی و انجمن رمان نویسی هستید بهتر است توی گوگل جستجو کنید
موفق باشید