آموزش رمان نویسی | خانه رمان

مقالات, اخبار و آموزش رمان نویسی

آموزش رمان نویسی | خانه رمان

مقالات, اخبار و آموزش رمان نویسی

آیا می توانیم از سبک و سیاق و فرم روایی رمانی که خوانده ایم و دوست داشته ایم برای نوشتن رمان خودمان استفاده کنیم؟

الگوبرداری در نویسندگی 

طبیعتا پیش آمده است که ما با خواندن کتابی و علاقمند شدن به آن، بخواهیم در ابتدای مسیر نویسندگی مان، شیوه ی روایی آن (نحوه ی داستان گویی) را الگوی خودمان قرار بدهیم. مانند دیگرانی که یک رمان در سیاق رئالیسم جادویی، جریان سیال ذهن، مینی مالیستی، رمان نو فرانسه و ... خوانده اند و به این نوع کارها تعلق خاطر پیدا کرده اند. یا سبک نویسنده ای خاص را (مارکز، هدایت، فالکنر، کارور و ...) دوست داشته اند و خواسته اند به مانند او بنویسند. 

 

اگر به این قضیه صرفا از دریچه ی تکنیک نگاه بکنیم، بله، امری شدنی هست. می توانیم همان تکنیک ها را در کار خودمان پیاده بکنیم و دنباله روی یک مکتب یا سبک خاص باشیم.

اما اگر یک رابطه ی معنی دار و اصیل را میان ویژگی های نویسنده و سبک او بپذیریم و شکل گیری داستان را از بطن اندیشه ی نویسنده و شرایطی که در آن زندگی می کند بدانیم، نگاهمان به قضیه فرق خواهد کرد. 

در واقع زمانی که ما  تکنیک و شیوه ی روایی یک نویسنده ی دیگر را را برای روایت رمان خود به کار می بریم، این فقط تکنیک او نیست که در کار ما وارد می شود، بلکه اندیشه و جهان بینی او هم در داستان گویی ما حضور پیدا می کند، همچنین هرآنچه که اندیشه و جهان بینی او را شکل داده است، مثلا محیط اجتماعی و فرهنگیِ زمانه ی او، جریانات سیاسی و حتی اقتصادی که در زندگی او تاثیرگذاشته است.

فرم و محتوا در اثر هنری از هم تفکیک ناپذیر هستند. فرم نتیجه ی نگاه ویژه ی هنرمند به محتوا و موضوع هست. این نگاه هنرمند هست که فرم را در محتوا می بیند و از دل محتوا بیرون می کشد. بنابراین از هر فرمی برای نوشتن هر نوع محتوایی نمی شود استفاده کرد. فرم کشف می شود و چیزی عاریتی نیست که بخواهیم آن را از هنرمندی دیگر قرض بگیریم. فرم مانند لباسی نیست که بر تن هر انسانی بنشیند و «بیاید» و توی تنش زار نزند. فرم چیزی هست که از درون محتوا بر می آید و نه اینکه از بیرون آن را بپوشاند و به آن الصاق شود. 

به غیر از این مسئله ی اصلی که صحبتش رفت، همیشه باید حواسمان به فاصله ی زمانی و اجتماعی موجود میان عصر خودمان و عصر یک هنرمند دیگر باشد. مثلا کسی بیاید و سبک الکساندردوما یا ویکتورهوگو و حتی نویسندگان متاخرتر (مثل فالکنر و همینگوی و مارکز) را الگوی خودش قرار بدهد، این فاصله ی زمانی و فرهنگی و فکری ...

بنابراین وظیفه ی هنرمند (در اینجا نویسنده / رمان نویس/ داستان نویس) هست که فرزند زمانه ی خودش باشد و قبل از هر چیزی خودش را کشف کند و بعد زمانه ای که در آن زندگی می کند را با همه ی ابعادش بشناسد. اگر این شناخت درون و بیرون به درستی صورت بگیرد، به صورت طبیعی شیوه ی روایی (داستان گویی و رمان نویسی) نویسنده شکل خواهد گرفت، بدون آنکه دنباله روی دیگران باشد.

ما همواره باید نویسندگان پیشین را بخوانیم و از آنها بیاموزیم، اما در نهایت باید نگاه و سبک خودمان را نسبت به مسائل داشته باشیم.

نظرات 1 + ارسال نظر
الهام 1399/10/13 ساعت 02:16 ب.ظ http://nadaram.ir

سلام، خسته نباشید.
میشه لطفا در مورد سبک‌های مختلف هم پست بذارید؟ از جمله کلاسیک، سورئال و همین رئالیسم جادویی؟
ممنون میشم به شدت.

سلام
ممنون
والا به سختی وقت می کنم سوالات رو جواب بدم. برای همین دیگه فرصتی پیش نمیاد مطلب دیگه ای بگذارم یا کار دیگه ای بکنم.
پیشنهاد می کنم علی الحساب از سایت های دیگه، مخصوصا ویکی پدیا و البته از کتاب های چاپی استفاده کنید. کتاب هایی که درباره مکتب های ادبی هست.
موفق باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد